در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

دوست عزیزم, باید چیزی را برایت بگویم, شاید ندانی, فکر کردم چه طور از بار تلخ این خبر بکاهم- چطور آب و رنگ بهتری به آن بدهم , وعده بهشت ووعده دیدار با حق را به آن بیافزایم,توضیح های راز آمیز برایش بیابم -اما حاصلی نداشت. نفس عمیقی بکش , و خودت را آماده کن. باید بی پرده صحبت کنم , و به تو اطمینان می دهم به آن چه می گویم , کاملا مطمئنم . این یک پیشگویی خطا نا پذیر است. هیچ تردیدی در مورد آن وجود ندارد . پیشگویی چنین است : تو خواهی مرد. شاید فردا, یا پنجاه سال دیگر , اما - دیر یا زود - خواهی مرد . حتی اگر دلت نخواهد . حتی اگر برنامه دیگری داشته باشی . پس به آنچه امروز می خواهی انجام دهی ,بیندیش,و به آنچه فردا می خواهی انجام دهی. وبه آنچه در ادامه زندگی ات می خواهی بکنی .