در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

 

ما چون دو دریچه رو بروی هم

آگا ه ز هر بگو مگو ی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

اکنون دل من شکسته و خسته است

زیرا  یکی از دریچه ها بسته است

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر

که هر چه کرد ,او کرد