در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

دنبال رد پا

 

اینک چنان در وجود بی حضورت غرقم که جز سایه ای محو از دیگران نمی بینم

تنها وقتی سر به آسمان بلند می کنم می توانم دور دست ها را ببینم

شاید بری اینکه تو ستاره ای و  دردور دستها ی آسمان

من در دلم و در آسمان که هر دو جایگاه توست زندگی می کنم

و پیوسته می گردم در دنیای کوچک اما بی نهایت خود

به دنبال رد پایی از تو

تا شاید قدم به جای پای تو گذارم

و از این مه غلیظ و دلگیر بیرون آیم

نشانت را می جویم

                                                   من منتظرم