در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

گاهی انتظار لذت بخش تراست ...

 

گاهی فکر می کنم رویاهایم را بیشتر از احساس حقیقت آن دوست دارم

گاهی از رسیدن می ترسم از تمام شدن این انتظار

گاهی  در چند قدمی مقصد راه را کج میکنم تا باز دور شوم و دوباره جستجو کنم

گاهی با صدای باز شدن در قلبم می ایستد و آرزو می کنم ...

من هنوز آماده این استقبال نیستم

می ترسم وقتی شما را یافتم خود را دورتر از همیشه ببینم

می ترسم لایق این دیدار نباشم

یعنی من هنوز خیلی دورم

پس شاید باید خوشحال باشم و شاید ...

 

   ولی باز منتظرم