در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

تا انتهای رویا ..........

 

این بار با شما  می آم

تا آخرش

البته اگر آخری داشته باشه

این بار می خوام تا انتهای خیال برم

تا انتهای این رویای باور نکردنی

شاید آخر آخرش ,وقتی دیگه دارم به خودم می رسم

شما را ببینم

شاید اونجایی که دیگه هیچ دو راهی نیست و فقط راهها به سمت شماست

بتونم چشمهامو باز کنم

این بار می آم تا نور نگاهتون ...

این بار می آم ...

..........

شما هم تو آسمونها منتظرم باشید

.................

 

 

 

 

     *** یا اباصالح ادرکنی***

لحظه شادی کوتاه است

 

ستاره ها چشمک زدند

نسیم دلنوازی وزید

خندیدم

باد وزید

ساقه گلم شکست

دلم لرزید

گرییدم

و دوباره دریا طوفانی شد

آفتاب می آید

فردا

ولی

لحظه شادی کوتاه است

تو نیستی

و من دلتنگم

حتی اگر باز ستاره ها چشمک بزنند

 

 

عاشورا ...

 

نگریید

        اشک نریزید

                  دیگر نمی توان خون دل زینب را شست

نگریید

         دیگر ناله ها ,داغ دل رقیه را تسکین نخواهد داد

نگریید

         دیگر این شیون درمان درد سجاد نخواهد بود

نگریید

         اشک نریزید

                   اکنون زمان فریاد است

فریاد زنید,

           زینب تنهاست

فریاد زنید,

            کسی ناله رقیه را معنا کند

فریاد زنید,

             فریاد زنید

                         صدای حسین در فریاد ماست

 

 

 

شب عاشورا ...

 

ظهر بود

اما همه جا تاریک و سیاه

چنان تیره که دستان خون آلوده خود را نمی دیدند

خندیدند

اما ندانستند که به سیه روزی خود و  قهر خدا می خندند

شمشیر کشیدند

به او

هر چند با خنجر خود پرده از آتش بر داشتند

شکستند

دلهایی را که آسمان را لرزاند

و

آتش زدند

خیمه هایی که خدا در آنجا بود

 

 

 

 ای عشق وای  تمام وجودم تو بود و نبودم

                                                فدای رخ تو همه عالم

 

آمد ...

 

 آمد

تنها یکبار نگاهم کرد

می شناختمش ولی نگاهش غریبه بود

و دیگر نگاهم نکرد

انگار فقط می خواست بگه من هستم همه جا ولی مال تو نمی شم

من فکر می کردم وقتی بیاد همه این انتظار تموم می شه ... می تونم بگم ...

ولی با اومدنش فقط خواست منو تنبیه کنه

خواست بگه حقیر تر از اونم که حتی لحظه ای با من صحبت کنه

ولی

می دونید چقدر انتظار کشیدم ( چند روز چند سال ...)؟

یعنی شایسته این تنبیه هستم ؟

نبودنتون بهتر از این اومدن و کنار گذاشتنم بود

نه اینکه بگم هیچ گناهی ندارم ولی حتی خودم هم نمی تونم یکی از اشتباهاتی که باعث این .... شده را پیدا کنم

اینهمه تنهایی و اینهمه انتظار باعث نمی شه اشتباهاتم را ببخشید و ...

حالا باید چی کار کرد

آخه بگید مشکل کجاست

چی کار کنم که یکبار دیگه نگاهم کنید

 

فکر می کردم یه چیزی تو این دنیا از آن من است

              انتظار شما

ولی حالا هیچ چیز تو دنیا مال من نیست

                                               شاید فقط امید به بخشش شما ...

 

 

یک نظر بر ابر کردم

                             ابر باریدن گرفت

یک نظر بر یار کردم

                             یار نالیدن گرفت

تکیه بر دیوار کردم

                             خاک بر فرقم نشست

خاک بر فرقش نشیند

                            آن که یار از من گرفت

 

 

آنی فراتر از تویی که دنیا می شناسد ...

 

 به آن آنی در تو عاشقم

 

 که خود کاشف آنم

 

 آنی فراتر از تویی که دنیا می شناسد و تحسین می کند

 

تا کی ...

تا کی

تا کی نگاه توان دیدن در این مه را خواهد داشت

تا کی قدم ها انگیزه ای برای دوباره رفتن خواهند داشت

تا کی می توان از یخ زدن در امان بود

تا کی این صداهای آزاردهنده را می توان شنید

تا کی باید در دوراهی ها بر خود لرزید و انتخاب کرد

تا کی با طلوع خورشید دروغین باور کنیم صبح فرا رسیده

تا کی انتظار

تا کی

....

تولد ...

 

از اینکه زمستون بدنیا اومدم خوشحال بودم ,فکر می کردم می تونم به پاکی برفهای زمستون و سادگی طبیعتش باشم

ولی فکر نمی کردم تو یخبندون و سرمای اون گیر کنم

شاید تا چند سال پیش هم نمی دونستم ,

فکر می کردم بهار را دیدم

فکر می کردم گرمی خورشید تابستونو چشیدم

ولی حالا می دونم از وقتی تو زمستون به دنیا اومدم تا حالا هنوز از این یخبندون بیرون نرفتم ,بهار واقعی رو ندیدم و گرمای واقعی خورشید رو حس نکردم

بهاری که فقط با اومدن شما میاد و گرمایی که فقط تو دستای شماست

راستی اونهایی که در بهار به دنیا میان یعنی واقعا بهار رو دیدن ...

 

ولی مهم اینه که یک سال دیگه از معصومیت روز تولدم دور شدم

امسال هم مثل همیشه تنها منتظر هدیه شما هستم فقط و فقط هدیه شما ...

می دونم که باز هم چیزی برام ندارید ولی خواهش می کنم حداقل به عنوان هدیه امروز از من راضی باشید

امروز نگاهی به زندگیم کنید امروز از گناهام چشم بپوشید

 

کاش چیزی می گفتید ...

 

                                                من منتظرم 

 

 ................

و باز همان ...

 

وباز همان غربت همیشگی

کسی از دیاری نا آشنا مرا از سرزمینم گرفت و به دیار خود خواند

ولی هنوز در حسرت دیدار آن دیار و در سرزمین خود غریبم

 

وباز همان بغض همیشگی

کسی تمام عاشقانه هایش را در چشمانم ریخت و

پاسخ دلم را نشنیده رفت

و هنوز حرفهایم در گلو شعله می کشند

 

وباز همان انتظار همیشگی

کسی همه رویاهایم را در ازای دیدارش گرفت و

هنوز پرده ای از آن رخ کنار نرفته است

 

وباز همان منتظر همیشگی

کسی هستی مرا گرفت

کسی از عمق سراب مرا خواند

در اوج جوانی و شور و عشق من

کسی با دستانی مهربان حریری از رویا بر چشمانم کشید

و رفت

کسی با نیستی خود همه هستی مرا گرفت

امروز یه جور دیگه بود ...

 

امروز چشمام همه جا دنبال شما می گشت

می دونم ... امروز نه جمعه بود نه یه روز خاص ولی من حس می کردم می تونم شما را ببینم

حس می کردم تو وجود آدمای اطرافم باید دنبال شما بگردم

خیلی احساس بدی بود مثل این بود که بدونی می تونی کسی رو ببینی و می دونی همین نزدیکا ست ولی پیداش نکنی

کاش می شد ببینمتون

زیر برفای سفید امروز, کلی قدم زدم و با شما حرف زدم

ولی می دو نم هیچ کدوم و نشنیدید

دیگه عادت کردم که حرف بزنم و هیچ صدایی نشنوم

کاش این برفا رو دلم می نشستنو کمی از حرارت دل بی قرارم کم می کردن

می دونم این انتظار حالا حالا ها طول می کشه ولی

                                                                          من هنوز منتظرم

(جایی خوندم که وقتی کسی رو دوست داری که ندیدیش یا نمی شناسیش یا ... فقط احساستو نسبت بهش حس می کنی معنیش اینه که اون تو رو دوست داره و سایه ای از این حس اونه که تو رو بی قرار می کنه    یعنی می تونم باور کنم که شما هم به من توجه داری ... این یه آرزوی باور نکردنی ... )