در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

نور

 

همیشه جلوی چشمهام هستید، می بینمتون ولی ا زپشت ...

یک نور خیره کننده ، یک کوه با عظمت ، یک باغ گل و همه خوبی ها ...

هر روز و هر لحظه می بینم ...

آرزوم تکیه به این کوه ، وارد شدن به اون نور ، چیدن یک گل تنها یک گل  و لحظه ای حس کردن اون خوبی ها ست ،

از وقتی یادم میاد ، دارم مثل بچه ای که از دست مادرش رها شده ، دنبالتون می دوم و نمی رسم

قدم های آرام شما ،‌در مقابل ضعف پاهای من خیلی بلند هستند ، من هیچوقت به شما نمی رسم ، مگر شما لحظه ای بر گردید و دست من را هم بگیرید .

برای شما کار سختی نیست ولی برای کودکی که احساس می کنه دیگه داره حامی اش را از دست می ده  و ممکنه گم بشه ، یه لطف خیلی بزرگه ...

چشم می دوزم به این نور بی نظیر ، شاید یه پرتو باریک اون روزی نگاهم را روشن کنه ...

                                        من منتظرم