جرعه دیگری از پاکی ریخت
تشنه ای در نفس آخر بود
و من امشب تا صبح در سوگ مرگ آن قطره خواهم گریست ،
و در فراق او از تشنگی خواهم سوخت ،خواهم سوخت ...
او ریخت بر زمینی که لایق چشیدنش نبود
او نیاز تشنه ای که همه زندگی اش بود را ندید...
ج ر ع ه د ی گ ر ی ا ز پ ا ک ی ر ی خ ت
ت ش ن ه ا ی د ر ن ف س ا خ ر ب و د