در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

یه قصه قدیمی

 

یه قصه قدیمی ؛

یکی بود یکی نبود

نه ببخشید...

همه بودن ولی

توی این دنیای بزرگ فقط همون یکی نبود

یکی که هر شب با قصه اون می خوابم و

هر صبح به امید بودنش بیدار می شم

روزی هست که کسی این قصه رو این جور تعریف می کنه که

یکی بود یکی نبود

یکی همیشه منتظر بود ولی اون یکی هیچ وقت نبود

ولی رسید روزی که اون یکی اومد

ولی

باز

یکی بود و یکی نبود

دیگه کسی منتظر نبود

یعنی اصلا نبود