در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

یاد اولین روزی که ..

 

خیلی بی حوصله بودم که

یاد روزی افتادم که برای اولین بار شما را دیدم

حسی که تو وان لحظه ها داشتم ،هیچ جوری قابل توضیح نیست ،ولی

انگار قلبم دیگه طاقت زدن نداشت

سنگینی اش را حس می کردم

لبهام از هم باز نمی شدن ،هزار تا حرف تو گلوم پشت این لبها گیرکرده بود و می خواست یکدفعه بیرون بیفتد ،

حتی توان ایستادن هم نداشتم ،

پاهام سست شده بودن

چشمهام نمی تونستن از چهرتون دل بکنن ولی

اونقدر هم شرمنده بودن که روشون نمی شد نگاه کنن ،

سرگردون بین چشمهاتون و زمین بالا و پایین و می گشتن

هیچی نتونستم بگم ،

هیچی

فقط تو دلم فریاد می زدم دوستون دارم

هیچی نگفتید

فقط یه لبخند و بعد

رفتید ،

برای همیشه ...

ولی کاش واقعا چنین دیداری حتی برای یکبار هم واقعیت داشت ،

اما این هم فقط یه خواب بود ...یه خیال....

حتی این دیدار کوتاه بی کلام هم در واقعیت وجود نداشته

حالا بی حوصله تر شدم

یاد این خواب ، با همه تصاویرش ،هر شب جلوی چشمام

من اون خواب را با همه وجودم حس کردم ،درست مثل واقعیت

ولی چه فایده

اون خواب هیچ وقت واقعیت نداشته....

 

ولی من باز هم منتظرم