در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در اوج با توام من

نه در زمین سرایی، نه آسمان مکانی
پرنده رهایی، در اوج با توام من

زمین نشد کمندی، هوا که نیست بندی
در این فضای زیبا، چو باد با توام من

حور نداشت نوری، چشم نداشت سویی
وزان نگاه روشن، به نور با توام من

فردوس را نه شوری، لاهوت را چه رویی
بریده از دو عالم، در تو، با توام من

قد اجیبت

 

بلندای غرور عاشق

همه آمال یه دلبسته

تنها نیاز یه مدهوش

آخرین خواسته یه طالب

تمام معنای انتظار

منتهای شیفتگی یه دلشده

 

عظمت و توجه معشوقه

و اوج و لحظه فنا وقتیه که بشنوی

 

قد اجیبت دعوتکما

فاستقیما

 

حالا دیگه مگه میشه منتظر نموند

به اندازه تمام آسمون و زمین

انرژی و انگیزه برای انتظار دارم

 

من باز منتظرم

حالا اینو می فهمم

تو منو واسه خودت می خواستی

من تو رو واسه داشتن دیگرون

 

حتی، گفتی که دوسم داری

ولی من گفتم، پس کاری کن که دیگران دوسم داشته باشن

 

خواستی عاشقانه صدات کنم

صدات کردم که عشق منو بهم بده

 

خواستی تو شبها خلوت کنیم و از دلم برات بگم

تو خلوتم فقط  از دیگران گفتم

 

گفتی هستم، همیشه، کنارتم

و من بارها گفتم؛ آره من همیشه تنهام

 

نفهمیده بودم

که چقدر دوسم داری

من تنها نیستم

تو عشقم هستی

تو رو باید داشته باشم

تو رو باید صدا کنم

و تو می خوای اینو بگی که

منم اون که دنبالش می گردی

 

و من همیشه از دیگری گفتم

 

حالا همه چی عوض شده

حالا میدونم عشق فقط تویی

می دونم تو رو باید صدا کنم

فقط به خاطر خودت

حالا دیگه هر شب و روز جلو دلم نگهبانی می دم تا غریبه ای وارد نشه

 

حالا منم که دوست دارم

حتی بیشتر از خودت

 

دیگه تنها نیستم برای همیشه کنارمی

اینو خوب می دونم

حالا اینو می فهمم

 

دوست دارم خدای خوبم

فقط منو نگاه کرد

 

 

کی میدونست امروز، وقتی خورشید بالا میاد ...

وقتی ماه به خواب میره ...

وقتی آسمون پر از فرشته می شه ...

وقتی خدا می خواد بنده هاشو نگاه کنه ...

منم که مهمون لطف بی انتهای اون می شم

نوبته منه که زمین زیر پاهام تبدیل به آسمون بشه

باور می کنید خدا امروز فقط منو نگاه کرد؟!!!

 

 

دیگه تموم شد

احساسی که تموم روزها و شبهام رو برای خودش کرده بود تموم شد

حالا آزادم

از همه زشتی ها و قشنگی های این دنیا

حالا مال خود خودم هستم

دیگه هیچی تو این دنیا منو از شما نمی تونه جدا کنه

حتی یه فکر، یه رویا، هر چند به ظاهر زیبا

دیگه واقعا قشنگ ترین چیزی که منتظرش هستم دیدار شماست

دیگه هیچ لذتی بالاتر از رضایت شما از منو و پذیرفتنم وجود نداره

 

احساس می کنم حالا می تونم پرواز کنم

اونقدر سبک شدم که دیگه این زمین مانعی برای بالا اومدنم نیست

 

کاش کمکم کنید که دیگه اسیر وابستگیهای گذشته نشم

دوباره تو اون گودال نیافتم

کمک کنید بالهای بالا رفتنم قدرت بگیرن

کمک کنید تا باز هم دعا هام مستجاب بشن

 

کمکم کنید من همیشه به شما نیاز دارم

منتظرم

 

خلا

 

خدایا
شبها روز می شن و روزها شب
اما آسمان من نه خورشیدی داره و نه ماه و ستاره
نه شب تا بخوابم و آرام شم و
نه روز که مشغول دنیا شم و فراموش کنم
چیزی از زمان نمی دانم
نمی دانم چه مدت از این انتظار گذشته
فقط گهگاه وقتی از خستگی دویدن تو این سراب خوابم می بره
یه ستاره اون دور دورا می بینم که همش فریاد می زنم و صداش می کنم
انگار اون مال منه
اما ...
اما منو نمی خواد
یا این خلا رو روز کن و بگو بیاد
یا شب کن تا برای همیشه بخوابم

امشب

 

امشب تمام خواهد شد

همه ریسمانها گشوده می شوند

نور به چشمانم برمی گردد

دوباره خواهم دید

امشب نورهیچ ستاره ای آن را پنهان نخواهد کرد

هیچ خورشیدی به پای او نخواهد رسید

زمینی دیگر نیست که آن را در خود محو کند

و نه آسمانی برای دزدیدنش

امشب همه چیز از آن من، یعنی اوست

امشب تمام سیاهی ها را با خود خواهد برد

 

امشب او را خواهم دید

و باز منتظرم

همیشه بود

 

 

در نگاهم بود

در لحظه های پر از سکوت حنجره

و در احساس دور یک نفس

 

دور، خیلی دور، به نزدیکی همان احساس و همان نگاه

 

و نزدیکِ نزدیک، به دوری آن صدای پر از سکوت

 

اما بود

همیشه

نه در نگاه و حس و ...

در تمام وجودم که جز او نبود

 

منتظرم

"یا مهدی ادرکنی"