در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

امشب

 

امشب تمام خواهد شد

همه ریسمانها گشوده می شوند

نور به چشمانم برمی گردد

دوباره خواهم دید

امشب نورهیچ ستاره ای آن را پنهان نخواهد کرد

هیچ خورشیدی به پای او نخواهد رسید

زمینی دیگر نیست که آن را در خود محو کند

و نه آسمانی برای دزدیدنش

امشب همه چیز از آن من، یعنی اوست

امشب تمام سیاهی ها را با خود خواهد برد

 

امشب او را خواهم دید

و باز منتظرم