در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در اوج با توام من

نه در زمین سرایی، نه آسمان مکانی
پرنده رهایی، در اوج با توام من

زمین نشد کمندی، هوا که نیست بندی
در این فضای زیبا، چو باد با توام من

حور نداشت نوری، چشم نداشت سویی
وزان نگاه روشن، به نور با توام من

فردوس را نه شوری، لاهوت را چه رویی
بریده از دو عالم، در تو، با توام من