در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

کسی میاید ...

 

کسی آمد

کسی که مثل هیچ کس نبود

حتی آمدنش

کسی که حتی قدش از دیوارهای دور دلم هم بلند تر بود

همان کسی که رفت

زود

کسی که آمدنش فقط یه دنیا نیاز و عاشقی آورد

کسی که حرفهای مرا نشنیده رفت

کسی که دیگر من جز او نیستم

کسی که همه دنیا به خاطر وجود او نفس می کشد

کسی که باز میاید

من خوب دیده ام

یا صاحب الزمان ادرکنی

کسی میا ید

 

 

کسی که مثل هیچ کس نیست
من خواب دیده ام که کسی میا ید
من خواب یک ستارهء قرمز دیده ام
وپلک چشمم هی میپرد
وکفشها یم هی جفت می شوند
 و کور شوم اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهء قرمز را وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی میا ید
کسی میا ید
کسی دیگر
کسی بهتر
 کسی که مثل هیچکس نیست .مثل پدر نیست .مثل مادر نیست
ومثل آنکسیست که باید باشد
 وقدش از درخت های خانهء معمار بلند تر است
وصورتش...
چرا من اینهمه کوچک هستم که در خیابانها گم می شوم
چرا پدر که اینهمه کو چک نیست ودر خیابانها هم گم نمی شود کاری نمی کند
که آنکسی که بخواب من آمده ست . روز آمدنش را جلو بیاندازد
کسی میا ید
کسی میا ید
 کسی که در دلش با من است
 و در نفسش با من است
و در صدایش با من است
 کسی میا ید
 من خواب دیده ام...