در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

فقط باید رفت

 

 

ابرها زیاد شدن

یه گرد باد هم از دور داره نزدیک می شه

یه بزم حسابی می خوان راه بندازن

 

خورشید هم باهاشون هم دسته

آخه با یه بهونه کوچک قهر کرد و رفت

 

همه چی برای یه طوفان حسابی اماده است

می خواد همه چیزم رو ببره

 

ولی هنوز کمی وقت دارم

باید یه چیزایی رو بردارم و برم

کجا؟

مهم نیست

الان فقط باید رفت

 

اما نمی تونم چیزی رو جا بذارم

یعنی چیزی هست که نخوامش

 

ولی چاره ای نیست

یا باید از این ها بگذرم

یا از زنده موندن

 

باشه می ذارم و میرم

فقط یه چیز

مهمترینشون رو می برم

شاید دفتر خاطره هام

نه

من که خاطره ای ندارم

یعنی هنوز که خالیه

چیزی ننوشتم

همه اونچه که باید نوشت واسه آینده ای که هنوز نیومده

 

پس دیگه می تونم راحت از اینجا برم

هیچ چیز مهمی برای بردن ندارم

سبک و بی دغدغه

 

اما هیچ وقت نمی دونستم هیچ چیز با ارزشی تو دنیا ندارم

شما هم که توی دلم هستید 

و همیشه با من

و تنها باعث سبک تر شدنم می شید

 

خوب دیگه وقتشه

خداحافظ

من رفتم