در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

اندازه خوبی تو



پرسیدم دوری یا نزدیک


با فریاد صدات کنم یا نجوام رو میشنوی


و تو گفتی


من همون صدای فریاد و اشک تو نجواهات هستم



و من دوباره


مثل همیشه


فقط شرمنده از سئوالم شدم



ولی حالا می دونم وقتی داشتم چشمامی رو که پر از اشک بود به یادت می بستم


تو توش بودی و شاید توخود اون اشکها بودی







امروز


درست بین شب سیاه و طلوع دوباره


وقتی همه هنوز تو همون شب بودن


اومدی


خودت که نه


یه نسیم از طرف تو


و همه دلمو پر از احساس قشنگ حضورت کرد



چطور می تونم اندازه خوبیت رو بگم


وقتی


به کسی که فقط از نبودت گله میکنه


هدیه می دی و اصلا به روش نمی اری که چی شنیدی




عزیزترین من منتظرم