در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

امشب باز از اینه سراغت را گرفتم

 

الله

 

امشب باز از اینه سراغت را گرفتم

و باز چیزی برای گفتن نداشت

جز اینکه من را نیز دگر نمی شناخت

باز تو را در خواب دیده بود

اما این بار من تو را در رویا هم ندیده بودم

 

اینه این بار از چشمان من پاک تر بود برای دیدن تو

مرا ببخش که زنگار دلم هر روز بیشتر می شود

 

اما باز در انتظار دیدنت هستم

آینه از من با او بگو

بگو

 

منتظر