در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

نگاه مهربان او

 

الله

 

 

گفتند باران دیگر پاک نخواهد کرد گرد روی گل را

.

خندیدند به پرواز پروانه به دور گل نیمه جان پژمرده

.

سوختند در سرمای نفس تنهایی برگ یخ زده

.

گریختند از هیجان پرطراوت سبزینه

.

زیرا قلب پرتپش گل را ندیده بودند

شبنم پاک تر از آسمان را نمی شناختند

دستان رو به خورشیدش را باور نداشتند

و از رویش زندگی می ترسیدند

.

.

.

و از نگاه مهربان پرورنده گل غافل بودند

 

 

فردا ما را همراهی کن

ای امام خوبان

و سرور جهانیان

ما به انتظار تو و برای تو دست بر اسمان بلند خواهیم کرد