در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

من دلم می خواهد ...

 

 

الله

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

و خیالم پر شود از عطرت

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

و زبانم گوید هر نفس نامت را

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

و صدایت شنوم هر لحظه

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

و دلم شسته شود با اشکی که چشمان نگارم دیده است

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

و رسد دست دلم به قدم های عزیزی آن دور

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

و کشم خاک رهت بر چشمان تا دهد نور به ...

 

من دلم می خواهد

چشم من باز شود بر رخ تو

چشم من باز شود بر رخ تو

 

 

دلم تو را می خواهد ...

مرا دریاب ...

من منتظرم