در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

کفن من

 

 

الله

السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج)

 

*** یاد مرگ ***

 

 

کفن تن می کنم

لحظه رفتن نزدیکه

دراز می کشم روی زمینی که می خواد برای همیشه روش راه برم

روبروم اسمونه

جای ماه و ستاره هایی که همه عمر بهم فخر فروختن به خاطر بالاتر بودن

 

کفن ام  سفیده

پاک پاک پاک

برخلاف همه تنم و روحم و ...

اینو تنم کردم تا فرشته هایی که میان برای بردنم

تو اخرین لحظه هم من واقعی رو نبینن

.

کفن تنها داشته ام تو این اخرین لحظاته

برخلاف همه لباسها فقط سفیده

هیچ رنگی نداره

یادم نمی اد کسی از پوشیدنش خوشحال بوده باشه

شاید فقط شهدا

اما من کجا و اونها کجا

 

منو با این کفن و چند تا دعا می گذارن توی قبر

چه لباسی رو برای این سفر همیشگی تنم کردن !!

تازه اینم سهمه خاکه ... می پوسه و می شه خاک...

 

روحم سردشه

کمی هم کثیف شده

لباساشو می گم

می خواد لباسش رو عوض کنم

دوست داره بره توی این کفن

انگار یه تفاوتی هست بین این لباس و قبلی ها

اما کفن ام اندازه اش نیست

روحم لباس نداره

اونی که داشت رو انداخت دور

دیگه اندازه اش نبود و خیلی هم ناراحت و کثیف بود

داشتم براش یه جدیدش رو اماده می کردم

کلی توی دوختن حاشیه هاش وقت گذاشتم

قشنگ شده بود اما

موضوع اینه که هنوز برش اصلی رو ندوختم

یعنی بلد نیستم

روم نمی شه این روح بی لباس رو نشون کسی بدم تا کمک کنه

ولی دارم همه راه ها رو امتحان می کنم

فقط یه مشکلی هست

این که بالای سرم ایستاده

می گه باید بری

حالا

همین حالا

روحم هنوز لباس نداره

کمی وقت بدین

این سفر خیلی طولانیه باید اماده شم

با این کفن که نمی شه تا برزخ هم اومد چه برسه به ...

 

 

 

چقدر دارم اذیت می شم

نمی خوام بیشتر از این کفن تنم بمونه

داره خفه ام میکنه

این لباس من نیست

کی گفته این کفن منه؟!

من نمی تونم برم

نه نه نه نه نه

کفن نمی خوام

نمی خوام

بزارید خودم کفن بدوزم

برای روحم

اون بیشتر احتیاج داره تا این جسم !

تنهام بزارید می خوام خودم رو تو این کفن ببینم

اخرین لباس دنیایی ام

سلام