در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

دل

  

الله

السلام علیک یا اباصالح المهدی

 

 

 

دل

دل

با تو هستم دل

آری با تو

با تو که د رگوشه ای در سوگ آنکه

در گوشه ای از تو خواب دیده بود و

در گوشه آرزوها رویا ساخته بود و

در گوشه چشم اش باران باریده بود و

در گوشه لبانش داغی بود و

در گوشه دلش تمام این گوشه ، گوشه نشین شده بود و

در گوشه خاطراتش گوشه ای از سنگینی این سوگ سایه داشت و

در گوشه ای از ستاره ها به انتظار دیدن گوشه ای از خورشید به انتظار نشسته بود

... در گوشه ای نشسته ای

 

آری با تو هستم

که روزی آنقدر وسیع بودی که گوشه ای برای این همه درد نداشتی

 

آری با تو

با دلی که دیگر برای من که نه ، برای هیچ کس نیستی

 

آری با تو هستم

بگو من کجا هستم !

آیا روزی من برای تو خواهم بود !

تویی که عمری برای من بودی ...