در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

مهربان صبور

 

 

الله

السلام علیک یا اباصالح المهدی

 

 

می گویند در انتهای افق، رنگ چشمان بغض کرده اوست

که خورشید را به پشت پرده می خواند

به بهانه صبحی نو

اما

برای گریستنی نو

در تاریکی صبور آسمانها

....

اما چه کسی می داند

از آتش نهفته در دل این آسمان سیاه

که رنج دردانه عالم را در دل فرو می کند !!!

 

 

 

 

قفسی عاشقانه

 

 

الله

السلام علیک یااباصالح المهدی (عج)

 

 

 

لحظه های گمشده فریاد می زنند برای حیاتی دوباره

ثانیه های در قفس مانده شوق پرواز دارند به بی کران

 

و اما دل که راهی دیاری بی زمان است

به دنبال شکستن دوباره سکوت

در پی مرگ جاویدان

قفسی عاشقانه

خزیدنی بی بال

و سرانجام

 

محو شدن و فرو رفتن در زلال نور

.

.

.

.

هم نفس همراهم باش

با تو به بی کرانه می روم

با تو پله می زنم به سوی دوست به سوی نور

.

.

.

عزیز مهربون ، آقای خوبان ، هنوز در این انتظار تو را می جویم

 

من منتظرم

 

تقدیمی ...

 

 

الله

السلام علیک یا اباصالح المهدی

 

 

 

آمدن  و ماندن

ماندن و سوختن

سوختن و تنها شدن

تنهایی و عشق

عشق و تولد دوباره

تولد و شوق زندگی

زندگی و شور ِ آمدن و ماندن و سوختن و ما شدن

 

زیباترین لحظه ها دوستتان دارم