در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

قفسی عاشقانه

 

 

الله

السلام علیک یااباصالح المهدی (عج)

 

 

 

لحظه های گمشده فریاد می زنند برای حیاتی دوباره

ثانیه های در قفس مانده شوق پرواز دارند به بی کران

 

و اما دل که راهی دیاری بی زمان است

به دنبال شکستن دوباره سکوت

در پی مرگ جاویدان

قفسی عاشقانه

خزیدنی بی بال

و سرانجام

 

محو شدن و فرو رفتن در زلال نور

.

.

.

.

هم نفس همراهم باش

با تو به بی کرانه می روم

با تو پله می زنم به سوی دوست به سوی نور

.

.

.

عزیز مهربون ، آقای خوبان ، هنوز در این انتظار تو را می جویم

 

من منتظرم