در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

دنیای قشنگ کلاغ ها !!!

 

 

الله

السلام و علیک ....

 

 

 

چشمامو می بندم ، مثل همیشه می رم تو دنیای واقعی خودم

آخیش چه شب طولانی بود ! پر از کار و برو بیا و ووو

خوب شد این خورشید خانم گذاشت رفت!

دلم برای کلاغهایی که امروز دیدم می سوزه

خندم می گیره از کاراشون ولی کاش می دونستن ...

چه بپر بپری می کردی اونی که نوکش قرمز بود !!

یکی شون بدجور درگیر اون فلز طلایی شده بود !

آخ که چقدر طفلکی بود اون که کلی چیز جمع کرد و همش رو باد برد !

چقدر سر و صدا می کردن

من که نمی فهمم چرا انقدر روزا رو جدی گرفتن

یعنی واقعا نمی دونن این خورشید و نورش قلابیه ؟؟!!

نمی دونن هنوز واقعا روز نشده ؟؟!!

باورم نمی شه که یه خوابِ ... رو انقدر جدی گرفتن و باورش کردن !

پس وقتی چشماشون رو می بندن کجا می رن ؟

یعنی اونا یه دنیای واقعی مثل دنیای من ندارن ؟؟!!

اینایی که جمع می کنن رو مگه می تونن ببرن تو اون دنیا ؟!

!!!!!!!!!!

شاید هم واقعا وقتی چشماشون رو می بندن شب می شه

شاید راس می گن که بیدارن !

من که تازه الان بیدار شدم

وقتی چشمامو بستم

خواب عجیب غریبی بود

ولی عجیبه که آدمها ش ، نه ببخشید کلاغ هاش ، هر بار همین ها هستن

 

باز داره سرم گیج می ره

خدا جون تو که تو هر دو تا دنیا هستی بگو کدومش واقعیه ؟؟؟!

نه نگو

من دوست دارم دنیای واقعی خودم واقعی بمونه

آخه خیلی قشنگتره

کلی هم آدم توش هست !!! ولی اینجا چی .... صدای این کلاغ ها رو دوست ندارم

چند تا دونه آدم اش هم که هیچ وقت ، وقت ندارن !

 

 

چه خوب که تو واقعی هستی و همه جا پیشمی

همیشه می مونی، مگه نه خدا جون !