یا الله
السلام علیک یا روحی فداء
السلام علیک یا سیدی
السلام علیک یا حبیبی
چه به ناز مهمان حیران شده را پابند خانه ات کردی !
حال بناز و بنواز که دیگر صاحبی جز تو ندارم
گفتی دوستی ! منتظر را چنین جسارتی نباشد ارباب !
باده نداده مستم کردی جانان ِ من
عاشق نشده شیدایم کردی مولای ِ من
فدای صاحب خانه ای که سرگردانی را رام کرده ....
دوستت دارم
مهربان ! دوستت داااااااااااارم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام یا بقیه الله، یا روحی فداء
می روم
دور می شوم
از خود
از هرآنچه خویش را از من گرفت
می روم ابری بیابم برای پرپر کردن
چشمه ای برای جوشیدن
سینه ای برای فریاد زدن
و .........
تا بشویم گرد راه ِ آمده را
تا خورشید کدر شده را پاک کنم
می دانی ؟! دلم باران می خواهد ، باراااااااااااااااان
می روم تا قدم به قدم راه آمدنش را با اشک و بوسه تازه کنم
پاک کنم
....
باران می خواهم
باران
بارانی که صدا را بشوید و سکوتم را دوباره بگستراند
بارانی که نور ببارد
سبز کند
برویاند
تازه کند
زنده کند جان ِ منتظر ِ از دست رفته رااااا
باران
باراااااااااان
ببااااااااااااااااااااار
یا نور المستوحشین فی الظلم
الله
السلام ...
وقتی قرار به رسیدنه هر سایه ای مانع از وصل می شه
اما
وقتی قرار به رفتن می شه هر نسیمی کمک می کنه به تموم شدن !!!
این چه هیاهویی ِ که حتی شنیدن صدای شادی رو هم داره از من دور می کنه ؟!؟!
اگرچه هر چی هست ، مقصرش من هستم ، من
که
درهای لمس یک نوای نورانی رو هم بستم !!
پس کِی آدم می شه این دیو چموش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا معین ! دریاب
الله
السلام علیک یا روحی فداء
لیله الرغائب امسال نیز گذشت
همچون جمعه دیگری از هجران
و همچون تمام گذشتنهای دیگر امسال !
همچون تمام پروازهای ناتمام ووو
تمام شد
فرشته ها باز جمع شدند و طواف کردند و گردیدند و .... سرانجام دیدند جلوه ای از کمال محض راااااااااا ... پس آروز کردند و..... تمام
دلم کعبه خواست و سوختتتتتتتتتتتت
دلم چشم خواست برای دیدن و سیاه شد
دل ِ من چه ساده شکست و کسی ندید
....
فرشته ها به زمین آمدند ... آنچه در آسمانها جستجو می شود را اینجا دیدند !!!
فرشته ها آروز کردند و مقبول او شد و رفتند وووووو
فرشته ها چه نزدیکند به او
ابرها را پرپر می کنم تا آسمان ببارد بر تن داغ ِ داغدیده من
خورشید را پنهان می کنم تا سیاه شود آسمان در این سوگ
و می سوزم در این غم
که
چرا آرزوی آمدنت را استجابتی نیست ؟!!!!
ادرکنی یا مولای
الله
یا نور یا نور فوق کل نور
تاریکی یعنی شروع یافتن نور !
و سکوت شروعی برای جستجوی صدا !
چشم هاشو که باز کرد ، ترسید !
تاریک تاریک تاریک بود
و هیچ صدایی شنیده نمی شد
باز چشمهاشو بست
اما رویایی که می دید ، دیگه رفته بود
دوباره چشمهاشو باز کرد
سعی کرد ببینه
اما چیزی دیده نمی شد
باز ترسید
بیشتر از بار اول
یادش نمی اومد قبلا این تاریکی رو دیده یا نه
هر چی فکر می کرد تنها اون رویا یا خواب تو یادش بود
شاید بار اولی بود که داشت چشمهاشو باز می کرد
تاریکی اذیتش می کرد
حتما نوری وجود داشت
همونی که تو رویاها هم بود
ولی حالا کجا بود ؟!
دستاشو به اطراف تکون داد
انگار گیر کرده بودن
نمی تونست راحت بالا و پایین شون کنه
پاهاش هم گیر افتاده بودن !
ولی باید تلاش می کرد
این چی بود دور تنش ؟؟!!
یادش نمی اومد کی بوجود اومده !
(پیله دور بدنش رو)
شاید وقتی که غرق رویاش بود !
شاید وقتی که نور رو فراموش کرده بود !
یا شایدم وقتی که به تاریکی عادت می کرد !
ولی حالا دیگه اونو نمی خواست
آخه دیگه بیدار شده بود
این بار محکم تر سعی کرد دستاشو تکون بده و پیله رو پاره کنه
بیشتر تلاش کرد
بیشتر
می دونست می خواد چی ببینه
پس باز هم ادامه داد
.
.
.
دوباره نور همه جا رو پر کرد
باورکردنی نبود
تاریکی محض و نور فقط به اندازه یه پرده نازک با هم فاصله داشتند
ولی
تو اون تاریکی هیچی پیدا نبود
و
در این نور همه چی آشکار
..........
"یا نور" به قلب منتظر ببار