بسم الله الرحمن الرحیم
با تو صحبت می کنم
از دیار ِ روشن ِ فرداهایم
از روزگار ِ شاد ِ سراسر پاکی
با نگاهی به وسعت ِ آفتاب ِ تابان ِ همه لحظه هایم
از روزگار ِ همیشه روز ، همیشه شاد ، همیشه با تو
سلام
از آسمانها ، صدایی دوست داشتنی ، بر تاریکی شب پهن می شود
دستی پر از سیب های آروزهامان به دیدار می آید
چشمی به دنبال سوسویی از هوشیاری است
بیدار بمان دل ِ منتظر
لحظه عاشقی نزدیک است
تا صبح دمی باقی است ........
او می آید
... و لحظه های من
عاشق که شدم
او کمرنگ شد
بی قرار که شدم
او رفت
جان که می دادم
عشق آمد
وقتی مُردم
معشوق بودم !
منتظر