در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

برنده بازی

یا الله

سلام

 

 

 

فردا روز بازی است

جمعه دوباره به بازی خواهد گرفت منتظر خسته بی رمق را

 

صبح می شود

چشمان ِ به  انتظار، نومید به خواب می روند

ظهر می شود

خورشید جمعه قصد تاختن به روی تنهایی ام را دارد

غروب می شود

چشمانم را به رنگ اسمان زرد نقاشی می کند

شب می شود

نوبت اعلام برنده است

 

جمعه باز توهم پیروزی دارد

اما

برنده من هستم

که دستانی پاک چشمانم را به سوی فردای امیدوار می گشاید

و من باز جان خواهم گرفت

برای قدم های تازه فردا

برای بالاتر رفتن و رسیدن

برای نزدیک تر کردن ِ جمعه موعود

 

 

صبح را به انتظار بنشینم ؟؟؟

بر رگهایم بِ دم ،

ای تنها جانبخش من!

 

 

منتظر