در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

باران من


الله

سلام

 

 

1 2 3  ... امروز!

 

خیال تو آرام می بارد و لبریز می شوم از بودن ات در تمام ثانیه های نمناک گوارا

تازه می شوم با قطره قطره های مهر بی پایان ات

باز می باری

بر چشمان ِ خیره به دستان ات

ناگهان عاشق می شوم

ترانه سر می دهی

بوسه باران می کنم نسیم روان ِ به کوی تو را

همچنان جاری هستی

در تک تک برکه های چشم به راه ِ دریا

سرمست می چرخم و می بویم و می خندم از این بزم

که با چشم تو برپاست

سرشارم از خواستن و تو بسیار نزدیکی

نامت را به آغوش می کشم و در انتظار شادم

بی مهابا می تازی ...

در صحنه، صخره ای است به بلندای نور

و تو تنها تصویر برنده قله ای

 

 

 

حضورت مبارک