در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

الله مهربان

 

یا رحمن

 

همیشه در درونم صدایی از جانب من فریاد می زند ... دوستت دارم!

و من همیشه در خود فرو رفته ام که مخاطب این فریاد همیشگی کیست ؟

 

دیروز، استاد فانوس گرفت تا مخاطب را ببینم ... او حتی سرورم ، مهدی عج هم نبود !

 

خود تو آن عشقی !

            الله مهربان

                        مهربان مهربان

 

 

 

 

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای       رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای       رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی       جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری       شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم       در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم