در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

باور کنید!

 به نام الله

سلام بهترین

 

 

خوشحالم، نمی دونم برای چی ... شایدم می دونم و نمی تونم باور کنم

اما هر چی که هست، خوب می دونم که از طرف شماست

یه دنیا ممنون

ولی چطور باید مطمئن بشم ؟!!!!

 

 

...

سر اولین دو راهی که رسیدم

زیاد نگران نبودم

شاید سخت نبود انتخاب

اما

حالا که هزاران بار بعد از اون دو راهی اول، باز مجبور به انتخاب بین دو راه های دیگه بودم

همیشه دلم لرزیده که نکنه همون اول اشتباه اومده باشم

 

کاش اگر هم اشتباهی بوده

این گردونه رو طوری بچرخونید که

برگردم تو جاده اصلی

 

همون جایی که بشه با نگاه شما

دورها رو خیلی زود نزدیک کرد

و رویاها رو آسون واقعی کرد

 

 

دستم رو که روی خارهای قلبم می کشم

چشم هام از درد سرخ می باره

چطور درمون کنم عمق این فریاد بغض شده رو

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

زودتر بیاید آقا جون

هیچ کس نمی تونه کاری کنه

باور کنید!

 

 

من منتظرم

 

 

همه راااااااااا

به نام الله

سلام

 

 

 

در افق بود که پرسید سوار ........

آسمان مکثی کرد !!!!!

 

 

گاهی این مکث کردن و تعلل در جواب دادن انقدر طولانی می شه که

ترجیح می دی سر به بیابون بزاری و خودت پیدا کنی "خانه دوست کجاست"

 

گاهی فکر می کنم چرا می پرسم ؟ چرا توقع دارم ندونسته هام رو دیگرانی باشند که بدونن!

چرا کاری رو که آخر باید خودم انجام می دادم رو از اول خودم شروع نکردم ؟!

 

اما حالا هم دیر نیست

برای عاشق کردن لیلی باید مجنون بشم

باید دل به بیابون بزنم

ترس از دیوانگی و شیدایی

یا شایدم ترس از نگاه های دیگران ناآشنا  .....

 

 

سرور تمام لحظه هام !

انگار حالا وقتش شده

 

دل و دین و عقل و هوشم

همه راااااااااااااااا

همه راااااااا

 

بالاخره پیدا می کنم

اون روز می رسه که سرانگشتان مهربانی

دل من رو هم نوازش کنه

 

 

من منتظرم

 

 

حالا دیگه فقط جمعه ها دیوانه رسیدن نمی شم

هر روز

هر لحظه

..................

حالا می فهمم ریحان چی می گفت

 


ادب و اطاعت

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الحسین

 

السلام علیک یا ثار الله

السلام علیک یا وارث اولیاء الله

السلام علیک یا بقیه الله

 

 

لحظه های پر از غم کربلا، بهترین های روی زمین رو برد تا راه بهترین شدن باقی بمونه

حضرت عباس، با همه اقتدار و قدرت شد سنبل ادب و اطاعت

 

سرور جسم و روحم ! امام بزرگوارم !

خون پاک امام حسین، اشک خونین امروز شماست

چه کنم دل و روحم مطیع شما بشه، تا شاید بتونید گوشه ای از غصه هاتون رو روی دوش من بگذارید؟!

می خوام این عاشورا، آقا ابالفضل معلم من باشن تا کمی ادب بنده بودن یاد بگیرم!

آقا جونم! کمک کنید تا حس کنم همه عظمت شما و بندگی خودم رو

سرورم! گله هام رو نشنوید و به دل نگیرید، گاهی یادم می ره مودب بودن و سکوت و فقط شنیدن رو

آقا، چی می شه بیاید و به منی که چشم هام نمی بینن و گوش هام نمی شنون، ساده تر بگید باید چی کار کنم

کمکم کنید جاده روبروم واقعا تاریک! نمی ترسم، می دونم تنهام نمی گذارید، اما از این دور شدن نگرانم و پریشون!

به آبروی امام حسین منو ببخشید

ببخشید

ببخشید

......




سهم کمی نیست !

بسم الله

السلام علیک یا نورالعالمین



تنهایی ام را با تو قسمت می کنم

سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من
عالمی نیست
غم انقدر دارم که می خواهم
تمام فصل ها را
بر سفره تنهایی ام بنشانمت
بنشین غمی نیست
خدای من بر من مگیر
این خودستایی را که بی شک
تنها تر از من در زمین و در زمین و اسمانت
ادمی نیست
ایینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد
در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من
نه فقط یک لحظه خوب من بیاندیش
لبریزی از گفتن
ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم
شبنمی نیست
شاید به زخم من
که می پو شم ز چشم شهر انرا
در دست های بی نهایت مهربانش
مرحمی نیست
شاید و شاید هزاران شاید دیگر
گرچه اینک به گوش انتظارم
جز صدای مبهمی نیست



منتظر همه لحظه ها


ش ه .... آرزو

 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

دست از سر نفس هایم بردار !

می خواهم بوی این خون پاک را با خون خود درآمیزم !

به التماس می خواهم که دور شوی

این راه کوتاهترین مسیر رسیدن است !

 

 

آخه پس کی ؟؟ چرا نه آقا ؟؟؟

من منتظرم

 

 

آخرین کلمه ء زندگی من ؟؟؟؟

یا الله

 

 

قرآنم باز مونده – به دنبال آخرین کلمه ء این زندگی هستم – جمله ها ناتموم می مونند – باز باید خودم بگردم – دوباره می خونم – السابقون السابقون اولئک المقربون – چشمهام می گرده دنبال معنی اش – نمی تونم باور کنم– چشم هام رو میبندم و زمزمه میکنم – همون کلمات تازه ء همیشه – یا رب یا رب ... یا مولای – این دونه های سیز می خوان که دوباره فریادهای زیر لب را بشمارن – زانو می زنم – به خاک می افتم – چرا باور نمی کنم که آخر راهه ! – باز به یادم می آد – خوش به حالش – یعنی رسیده به خدا ؟!  یعنی الان توی راهه ؟! جز این باشه باور نمی کنم – اما من کجام ؟؟ هنوز همین جا – بین پله اول و دوم هنوز مردد و بالا و پایین می رم – خدایا خدایا ! دستات کجان ؟ ... نفس ام تنگ می شه – چرا این اشک ها تموم نمی شن ؟! صدا می آد – باید برگردم به لحظه ها – اشک ها رو تبدیل می کنم به لبخند - .............. بله خوبمممم ، خوب ِ خوب !!!!!!!!!!!!!

 

 

 

ظلم

به نام الله

سلام

 

 

چرا تنها یاد گرفته ایم ،

سنگ پرتاب کنیم به قورباغه ای که آهنگ دلش رو می خونه

اما

به روباهی که آرامش اردک ها را به بازی گرفته احترام می گذاریم ؟!

 

چرا لگد کردن مورچه را خوب بلد هستیم

اما

دفاع از خود در برابر شغال ها رو نمی دانیم؟!

 

 

اگر ببینید کسی رو کنار خیابان بی دلیل به قصد کشت می زنند چی کار می کنید؟

اصلا چی کار باید کرد؟

چرا بیشتر ما آنقدر خودخواه هستیم که همین قدر که اونها با ما کاری نداشته باشن، خوشحال و ساکتیم؟!

یعنی نوبت ما نمی شه؟!

 

 

یه ذهن جوون و سالم چه ایده ای برای مقابله با ظلم داره؟؟؟

 

 

 

وصیت نامه ۱


 

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله نور

بسم الله نور المستوحشین فی ظلم

بسم رب المهدی

 

 

این لحظه که بگذره ، قدم بعدی شاید وصال باشه

بعد از این ثانیه ، احتمال نبودنم بیشتر از بودن ِ

اما چه راحت دارم می خورم و نفس می کشم و به اون لحظه ناشناخته فکر می کنم!

خوب می دونی که بارها خواستم زود ِ زود بیام پیشت اون دور دورا

دور از این زمین

اما برای اومدن بهانه می خوام

دوست ندارم به دلیلی غیر از دیدن و خاطر عزیز تو بیام پیشت، بدون پیش کشی، با دست خالی !

نمی خوام به زور یه تصادف یه بیماری یا تموم شدن ِ وقت ِ امتحانم راهی دیار تو بشم

می خوام با شتاب و با سر و جان بیام بگم به خاطر تو جونم رو دادم

و حالا آزادم باز هم به خاطر تو

 

دلم می خواد در روزهای خوب فرداها که انتظارش رو می کشم

در روز موعود

سرور همه عالم پا بزارن روی نفس های من و دست حق اشون رو بالا ببرن

اون وقت بشم قربونی قدم های منزه و استوارشون

و چه قربانی می شم اگر این بار من سنگ بزنم به شیطانی که از این کار منع می کنه

 

آخ که دلم اون سنگ ها رو می خواد !

که با خواهش و التماس از خدام و سرورم بگیرم

تا این نفس ناآروم رو رام کنم و مطیع

 

دلم میخواد بگردم به دور ِ یگانهء پاک

نه 7 بار که 70 بار و بیشتر و بیشتر

 

و وقتی به در رحمت اش رسیدم

دستامو باز کنم و صداش کنم

 

صاحب خونه ! از شما بعیده در به روی یه مضطر باز نکنید !

اونوقت مثل همیشه و حتی مهربونتر

در آغوش بگیریدم و تا ابد آرامم کنید

چقدر عاشق اون در بودم

چقدر انتظار باز شدنش رو کشیدم

کاش که به دل من باز بشه

 

 

تازه می فهمم چرا خندیدم به کسی که در شروع شور جوونی ، تنها می خواست شهید باشه !

به هر قیمتی !

هر جایی که بشه دست از این نفس و دنیا کشید و رفت!

 

اما من حالا حتی شهادت رو هم آروز نمی کنم

آخه چشم انتظارم  

می ترسم اون ور دنیا آبرویی برای دیدن ِ آقام نداشته باشم

هنوز دلم تو دنیا گیره

منتظره یه دیداره و یه دستور برای اجرا

 

آقای من! شما که بیاید ، دیگه چیزی ندارم که بخوام به خاطرش بمونم

 

 

وصیت میکنم ...

لحظه های باقی مونده از من رو حراج کنید

به قیمت یک صلوات

رویاهای قتل عام شده ام رو بسوزونید تا فراموش بشن

برنامه های فردا و هفته دیگه و سال دیگه ام رو یادگاری نگه دارید

هر چی دارم مال هر کی اون رو می خواد

فقط قرانم رو بزارین بمونه روی سینه ام

اون تسبیح هدیه خدا رو که رنگ سبز قشنگ اش همیشه برق نگاهمو می گرفت بزارید روی چشمام

و چادر سفیدی که دزد همه اشکهام ِ رو بکشید روی تنم

کفنم بوی خدا رو می ده، عطر دعاست و یاد دست های ابراهیم نبی (ع) رو به وقت فریاد توحید،

اون رو همراهم می برم تا یادم بیاره همه لبیک ها رو ، "لااله الا الله" و "الله اکبر" ها

 

 

 

یه خواهش هم دارم !

به بدرقه ام بیایید و با صلوات و دعا راهی ام کنید .. درست مثل یه مسافر

از زیر قران ردم کنید تا قران در لحظه های سخت حساب نگه دارم باشه

 

 

 

کاش که این لحظه زودتر برسه

اومدن شما

و

رهایی ما

 

 

کی می تونه شادتر از من باشه در اون لحظه ؟!

منتظر

 

 

 


برنده بازی

یا الله

سلام

 

 

 

فردا روز بازی است

جمعه دوباره به بازی خواهد گرفت منتظر خسته بی رمق را

 

صبح می شود

چشمان ِ به  انتظار، نومید به خواب می روند

ظهر می شود

خورشید جمعه قصد تاختن به روی تنهایی ام را دارد

غروب می شود

چشمانم را به رنگ اسمان زرد نقاشی می کند

شب می شود

نوبت اعلام برنده است

 

جمعه باز توهم پیروزی دارد

اما

برنده من هستم

که دستانی پاک چشمانم را به سوی فردای امیدوار می گشاید

و من باز جان خواهم گرفت

برای قدم های تازه فردا

برای بالاتر رفتن و رسیدن

برای نزدیک تر کردن ِ جمعه موعود

 

 

صبح را به انتظار بنشینم ؟؟؟

بر رگهایم بِ دم ،

ای تنها جانبخش من!

 

 

منتظر

 

یلدا


بسم الله النور

 

 

یا رب ! یلدای خورشید فرا رسید و

صبح طلوع دوباره ای را به انتظار است

 

 

با دل عاشقان چه می کنی !

که یلدای ما بس بلندتر از عمر هزاران خورشید شده است

 

 

یا رب !

طلوع خورشیدمان را نزدیک فرما

 

 

 

السلام علیک یا نور القلوب المومنین

عجل

یه عاشق منتظره


بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا موسی الرضا

السلام علیک یا بقیه الله الاعظم

 

 

 

 

همه درویش همه عارف

جای عاشق پس کجاست

 

عارف و درویش می گن فردا اون جمعه موعود نیست

اما یه عاشق امیدواره که باشه

 

شاید این جمعه بیاید شاید

عجل عجل عجل مولای

 




بی تاب بی تاب



بسم رب المهدی

ادرکنی مولای

 

 

 

دل من خسته ز حرف این و اون

چشم تو تنها رفیق ِ آسمون

 

چشم من همراه هر بارون ِ خیس

دل تو همراه مردمون ِ ....

 

با تو عاشقی چشیدم

بی تو هر لحظه بُریدم

 

دست ِ من ندید نگاتو

دل ِ من بوسید صداتو

 

اما توو هر قدم ِ تو

سرخی از گونه هام پرید

دیدم پا به پا، باهامی

دل ِ من دنیا رو خرید

 

حالا دورم از تو و من

دیگه اسم ات رو لبام نیست

 

تو خوبی حتی توو دوری

کاش بگی هیچ چیزی دور نیست

 

امید ِ هر لحظه ء عاشق

بگو جمعه ای تو راه ِ

 

اگر این جمعه نیومد

می دونی اونم چشم اش به راهه

 

 

منتظر می شینم اینجا

اینجا که دستا به دعاست

می بینن گاهی کسی رو

که خودش اول دعاست

 

 

...

منتظرتون خیلی بی تاب ِ آقا

اجازه بدید باز باهاتون صحبت کنه

اجازه بدید

 

 

غم پنهونی ....


یا الله

السلام جانان ِ من

 

 

 

 

از تـو و فــاصله بـا تــــو
از تـو بـا حضـوری دلتنگ


تنها مونده بغضی سنگیـن

کـه تو سینه میـزنه چنگ


ایــن غــم پنهونــی مـن

تـو نـدونستی چه تلـخـه


این تو خود شکستن مـن

تـو نـدونستی چـه سخته


کاشکــی بـودی تـا ببینی

لحظه هام بی تو میمیرن


واســه بـــا تــو نبــودن

انتقــام ازمـن میگیرن

....

حـالا همصـدا بـا یـــادت

شعــر مــونـدن میخونم


میــدونــم که نـاگزیــری

امـا منتظــر مـیمــونــم


مـونـدن مـن یـه گـریـزه

تــو هجــوم نـا امیــدی

تـو در ایـن هجـوم ساکن

یه حضـــور نــا پدیــــــــــــــــــدی ی ی ی ی

 

 

 

 

من منتظرم

 

 

 

 

 

می آید .... طاقت بیار

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام



...

بغضم که شکست ،

آسمان پرپر شد


در کوچه ء ما هر که خبر داشت، گریست


آواز ِ نخوانده، ابر را باران کرد

خورشید ز دور، مرثیه ساز ِ غم شد


تنها نفس ِِ مانده، به دورم پیچید

روح و دل من


.....


منتظر



داریم فراموش می کنیم !!!



به نام الله
السلام یا مولای شب ها و روزهای منتظران



لحظه هایی که همدیگر رو برای رسیدن به فردا با بی رحمی کنار می زنند
خورشیدی که گاهی بی رحم می شه تا همه رو وادار به نگاه کردن به اون بالاها بکنه
ابرهایی که می آن تا بارون بیارن ولی فقط آسمون رو سیاه می کنند و آخرش بدون بارون پا به فرار می گذارن
حتی اون پرنده ای که یه روز دونه می چید برای جوجه کوچولوش تا زنده بمونه و حالا دونه از دهان جوجه ها می گیره تا خودش سیر بشه

همه دارن فریاد می کنن،
که ما زمینی ها
چه اسم مون آدم باشه
چه خورشید و ماه
و چه حیوان
داریم فراموش می کنیم
داریم پرده های بین زمین و اسمون رو ضخیم تر می کنیم
داریم دور می شیم
انقدری که
انقدری که شاید یه روز حتی آقای مهربونمون هم نتونه از این تاریکی عمیق بیرونمون بکشه
نکنه یه وقت یادمون بره یکی منتظر اومدنه
یکی که برای خواب موندن ما داره اشک می ریزه منتظره
نکنه یادمون بره !!!!
ما باید این انتظارو تموم کنیم