تنها یک نفس مانده ...

 

باور کن دیگر تنها یک نفس باقی مانده

با او چه کنم

تو بگو

تو را فریاد کنم ، یا قدم دیگری بردارم

تو نبودی در تمام قدمهای گذشته

ولی شاید قدم بعدی کنار تو باشد

 

با او چه کنم

تو بگو

با این نفس تو را فریاد کنم، یا دستانم را بار دگر بالا برم

تو را خواستم در تمام دعاهای گذشته

ولی شاید اینبار پذیرفته شود

 

با او چه کنم

تو بگو

با این نفس آخر تو را فریاد کنم، یا نگاهی به پشت سر

شاید در میان رهگذران بودی و ندیدمت

 

با او چه کنم

تو بگو

تو را فریاد کنم ،یا خیالی دیگر از تو سازم

تمام خیالهای گذشته بر آب شد و نیامدی

ولی شاید اینبار حقیقت یابد

 

با او چه کنم

تو بگو

تو را فریاد کنم ، یا بغض همیشگی را بشکنم

همیشه در گلو بود ومجالی برای شکستن نیافت

 

با او چه کنم

تو بگو

تو را فریاد کنم ، یا .... تو را فریاد کنم

همه نفس های گذشته پر از فریاد تو بود

اما همه در درون سینه ام

با این نفس تو را فریاد می کنم

بلند تر از همیشه و نه در درون

تو را فریاد می کنم

برای شکستن این همه تنهایی

برای شکستن ابهت گریه

برای خواندن نامی که همیشه آرزویش کردم

و

می گریم

برای اولین ، نه برای آخرین بار

و دیگر تمام

آخرین فریاد

خداحافظ ----------------------------------------------