حالا دیگه داره ده ساله میشه ؛

 

 

حالا تقریبا ده سال می گذره ،از روزی که متولد شد،دیگه بزرگ شده ، خیلی چیز ها را می فهمه ،همه چیز با اون روزا فرق کرده ،اون روزا درست نمی دونست برای چی داره پرواز می کنه ،نمی دونست چرا فقط دوست داره روی این کوه بنشینه ،نمی دونست تو اوج بودن و بلندی را دوست داشتن به همین راحتی و سادگی نیست.ولی حالا دیگه بزرگ شده ،خوب می فهمه چرا باید پرواز کنه ،می دونه دنبال چی می گرده ،اون کوهی که همیشه روش می نشست را هم دیگه خوب می شناسه ....

اون روز که برای اولین بار ،بالهاش را باز کرد و فهمید می تونه پرواز کنه ،خیلی خوشحال بود ،مثل اینکه همه چیزی که از زندگی می خواست همین بوده،خیلی زمین خورد ولی خسته و دلزده نشد ،می دونست اول راهه ،کلی ذوق و فکر برای آینده داشت ،ولی از همون روز اول وبرای اولین بار بلندترین جایی که می دید را برای پریدن و پرزدن انتخاب کرد.آره اولین تجربه زمین خوردنش هم به همون اندازه بزرگ و سخت بود ولی بلند شد.....حتی کم کم بالاتر رفت بالاتر بالاتر تا اینکه دیگه در اوج بود ،دیگه چیز بلندتری وجود نداشت ،ولی این، با روحیه و شوق و هیجان اون همخونی نداشت ،مگه میشه دیگه بالاتری وجود نداشته باشه....و این آغاز فهمیدن ، آغاز چشیدن انتظار ، آغاز سختی و آغاز تنهایی بود.

خیلی زود نه، ولی بعد از مدتی به جایی رسید که دیگه توان بالاتر رفتن نداشت.ولی تحمل و طاقت موندن هم نداشت .دیگه به یه بلندی تو اون اوج نیاز داشت، تا لحظه ای روش بنشینه ،تا اون را جایگزین کوهی کنه که شروع بالا رفتن اش بود .اون مطمئن بود که چنین بلندی هست اما کجا نمی دونست .توی اوج نگاه کردن به پایین ،یعنی مرگ ،ولی کم کم داشت راضی می شد، فکر می کرد ممکنه اوجی که دنبالش می گرده این قدر هم بالا نبوده باشه ،شاید اون کوهی که می تونست بهش تکیه کنه تو مسیر بالا اومدن اون نبوده ،تو یه جای دیگه است ،... هزار تا شاید دیگه

حالا بعد از ده سال ،تو اوج جوونی ،بالهاش دیگه طاقت ندارن ،دیگه می خواد رو قله کوه آرزوهاش بنشینه ،شاید حتی برای همیشه ،اگه پیداش کنه شاید دیگه هیچ وقت پرواز نکنه

اون خوب می دونه دنبال چی و کی می گرده ،ولی انگار زود وارد این بازی شده،انگار همه دنیا دست به دست هم دادن تا اون را ازش پنهان کنند،گاهی فکر می کنه شاید اگر پرواز نمی کرد ،شاید اگر این قدر اوج نمی گرفت،می تونست اون را بهتر ببینه ،گاهی بهش میگن اون خودش نمی خواد تو را ببینه ،ولی این پرواز برای خاطر اونه ،پس اون نباید به خاطر تو اوج بودن از من دوری کنه ،من حاضرم سقوط کنم ،ولی تنها وقتی که اون بخواد و اون بگه ،اگر اون بخواد این سقوط و مرگ هم برام لذت بخشه ،

من هنوز دارم پرواز می کنم هنوز .... ولی شاید فردا دیگه بالهام همراهیم نکنند  

کاش یه لحظه تو این پرواز همراهم باشه

من باز منتظر می مونم