این بار تو میمیری ....

 

باز آسمان بی قرار می شود

باد به همه می گوید که او می رود

دیگر خورشید توان طلوع بعد از او را ندارد

ماه امشب چشمان خود را می بندد

آه فاطمه جان چه خوب که نیستی

چگونه این زمین ناله تو را تحمل می کرد

 

علی تنها بود ....

رفت

و دنیا بی او تنها شد

 

و اکنون

باز زمان مرگ تنهاترین آشنا

علی عادل فاطمه نه ،

علی زمان ما ، مهدی فاطمه

 

و این بار به دست ما  

 

نگریید نگریید نگریید

و لعن نکنید بر دستانی که سر علی را شکافت

اینک بر خود بگریید بگریید بگریید

که او را می کشید

که او تنهاست

که او .....

 

و این بار تو باید بمیری

در خود

در وسوسه

در اتشی که او را می سوزانی

این بار تو بمیر

بگذار آن دستان این بار فرق تو را بشکافند

آنچه از آن اوست همیشه باقی است

بگذار آنچه غیر از او در توست بمیرد

 

این بار تو بمیر

روز بعد در کنار او زنده خواهی بود