قربانیت را بپذیر

 

هیچ ‌وقت نبود

حتی وقتی از همیشه نزدیک تر و مهربان تر بود

حتی وقتی حس کردم صدایش را می شنوم

حتی وقتی لبخندش را دیدم

 

هیچ وقت نبود

در تمام روزهای دلتنگی دیروز

و نه در سرتاسر نگاه های منتظر فردا

 

هیچ وقت نبود

و من برای نگاهش نذر اشک کردم

و برای صدایش شعر قربانی کردم

و برای اولین کلام جشن گرفتم

و برای ماندنش دل گرو نهادم

 

اما

اما

هیچ وقت نبود

حتی زمانی که دستم را برای بزرگ شدن گرفت

حتی وقتی معنای انسان را به من اموخت

حتی وقتی درس منتظر بودن را برایم نوشت

 

هیچ وقت نبود

هیچ وقت

 

و من برای دوباره امدنش بزمی بپا کردم

و برای دوباره دیدن دل را بها دادم

و برای دوباره شنیدن همه چیز را

 

اما

دوباره برای انکس که هیچ وقت نبود

 

 

و این اخرین انتظار است و اخرین قربانی

جانم

که مدتهاست در زیر قدمهایش انتظار وداع را می کشد

و شاید وصل

تا انکه هیچ وقت نبود

انی ببیند

شاید در جمعه ای دیگر

 

قربانیت را

بپذیر

 

من منتظرم