من اونو دیدم !!!!

 

 

الله

السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج)

 

 

 ....

 

رفتم بالای کوه تا تو رو از اونجا نگاه کنم

فکر می کردم به کوه نزدیکتری

اما

 

بال و پری ساختم اومدم بالاتر تا بهتر ببینمت

فکر می کردم به آسمون نزدیکتری

اما

 

آفتاب که تابید

سوختم و سوختم تا بالا برم روی ابرها

فکر می کردم به ابرها نزدیکتری

اما

 

غروب که شد

سرخ شدم کبود شدم غروب شدم تا با خورشید برم

فکر می کردم به خورشید نزدیکتری

اما

 

بالاتری نبود

سست شدم

آب شدم از ابرها چکیدم پایین

 

بالم شکست

خورد شدم

با سر خوردم زمین

 

پام لغزید

پرتاب شدم

ا زکوه افتادم

فرو رفتم تو زمین

 

باز بارون اومد

نمی خواستمش

باد اومد سر بلند نکردم

زمین تکون خورد دیگه مهم نبود

آفتاب تابید قهر بودم باهاش

 

ولی یه دفعه...

چی شد ؟؟ آفتاب !!!!

من که زیر زمین بودم

زیر خاکهایی که نمی گذاشتن اونو ببینم

نور از کجا بود ؟؟؟

 

یه دونه بودم

ناچیزه ناچیز

نا امیده ناامید

بارون فرستاد

 

باد و فرستاد

اروم نازم کرد

بالا کشیدم

من یه گل شدم

 

اشکم در اومد

من اونو دیدم

اون اشک من بود

نزدیکه نزدیک

نزدیکه نزدیک

...