یاد مرگ 2

 

الله

السلام علیک یا اباصالح المهدی

 

 

*** یاد مرگ ***

 

 

مرگ از زندگی پرسید؛

چرا تو در نظرها شیرینی و من تلخ می نمایم؟

زندگی گفت : به خاطر دروغهای من و حقیقت تو

 

حقیقت مرگ ...

 

یک هفته گذشته و من هنوز زنده ام ... ولی شاید فردا دیگه نباشم ... فردا ممکنه دیگه این دفترچه دوست داشتنی ام بسته بشه ... یا نه باز ولی من دیگه نیستم ... فردا همه باز از خواب بیدار می شن ... می رن سراغ کاراشون .. می گن و می خندن ... از خیلی چیزا لذت می برن ... اما من نیستم ... شاید کسی یادم بیافته ولی ممکنه هم هیچ کس یادی نکنه ... انگار که هیچ وقت نبودم ... همه چیزاهایی که متعلق به من هستن  شاید دور ریخته بشن یا کسی به عنوان یادگاری برش داره ولی اصلا وقتی ازش استفاده می کنه یاد من نیافته  ... شاید اون قاب عکسی که برای من این قدر عزیزه از دست خواهرم که یادگاری برش داشته بیافته و بشکنه و اون هیچ حسی نداشته باشه و راحت اونو دور باندازه .... و من هیچ قدرتی برای حفظ داشته هام نخواهم داشت ... اصلا دیگه مال من نیستن ... شاید حتی اجازه اومدن و سر زدن به خانواده و داشته هام رو نداشته باشم ...

 

اینجا وقتی از کارا و اتفاقات خسته ام ... گاهی کمی خواب این خستگی رو می بره و اون فکر و پاک می کنه ولی ... دیگه اونجا نمی شه از این چیزا فرار کرد ... خواب دیگه معنا نداره ... همه کرده هامو و اشتباهاتم برای همیشه جلو روم می مونن و نمی تونم حتی لحظه ای چشمم رو به روشون ببندم تا فراموش کنم تا اروم بشم ... کاش اونجا هم فراموشی وجود داشت ولی....

 

روزی باید همه چی رو بزارم و برم ... و اون روز خیلی نزدیکه ... یعنی اونجا تنها هستم یا ؟؟؟؟؟  ... اینجا برای تنها نموندن چه کردم ؟؟؟ خانواده ... دوستان ... کلی مشغله و کار و درس ... اینا منو از تنهایی در اوردن .... ولی اونجا چی دارم که تنها نباشم ؟؟؟؟ باید فکر کرد ... کسی از ادمهای این دنیا که اونجا پیشم نخواهند بود ... چون خیلی هاشون که وقتی من فردا بمیرم هنوز زنده اند و تازه خیلی زود منو یادشون می ره ..... کار و مشغله دنیایی هم که نخواهم داشت .... پس چی دارم برای دور شدن از این تنهایی ؟؟؟؟

 

قران ... اره قران ... یادمه بعضی وقتها که تنها می شدم و دلم می گرفت بازش می کردم و بدون اینکه بدونم چقدر خوندم چقدر گذشته می خوندم و لذت می بردم از همراهی خدا با من ... قران فقط این خطوط نیست مگه نه ؟ شنیدم قران روح داره روحی خیلی والا تر از این کلمات  که شاید گاهی هیچی ازش نفهمم ... شاید باز کنارم بیاد شاید تنهایی ام رو کمی پر کنه ...

دیگه چی ؟؟؟  شاید شایسته داشتن قران نباشم .... باید دنبال یه چیز غیر مادی باشم چیزی غیر از جنس زمین .... می ترسم بگم آقا می اد پیشم ... چون هنوز مطمئن نیستم از من راضی هستن یا نه ... شاید مهم بیان اما نه برای همدم بودن برای گله کردن از بدی هام از لحظه هایی که دل نازنینشون  رو شکستم .... ولی کاش بیان برای هر چی  که باشه ...

 

کاش یه دوست خوب داشتم برای اون لحظه ها ... وقتی دیگه کسی نیست .... فقط می مونه خدااااااااااااا .... ولی خیلی توقع زیادی وقتی کسی رو بخوای که تنها شدی و فقط چون بهش نیاز داری می خوای پیشت بیاد ... اگه کسی تو دنیا منو این جور بخواد ... فقط برای لحظه های سختش واقعا باهاش دوست می شم ؟؟؟؟

نمی دونم شاید

یعنی خدا با وجود این که تو این دنیا تو لحظه ها ی خوب یادش نبودم ... وقتی دوستان دیگه کنارم بودن فراموشش کردم ... وقتی کارایی که دوست نداشته با نهایت جسارت در حضورش انجام دادم ... یعنی این خدا اونجا با من دوست می شه ؟؟؟؟ پیشم می مونه تا تنها نباشم ؟؟؟ ولی من که روم نمی شه چنین درخواستی بکنم ... باید از همین حالا سعی کنم باهاش دوست بشم .... تا امشب ... تا فردا ... تا هفته دیگه ... تا سال دیگه .... تا وقتی که بمیرم هنوز کمی فرصت باقیه شاید بتونم با خدا دوست بشم .... تنها دوستی که هر جا برم باهام می اد حتی بعد از مرگ ... باید کاری کنم باید باید

 

از تنهایی بعد مرگ می ترسم  .... خدایاااااااااااا می خوام اونجا پیشم باشی  .... تو هم برای این دوستی قدم بردار ... خواهش می کنم می دونم خیلی ناچیزم برای این دوستی ولی بهت نیاز دارم ... من نیاز مطلقم و تو لطف محض ...

 

یا رحمن و یا رحیم

 

دوست من سلام ... با من دوست می شی ؟؟؟؟