تاریکی و نور

 الله

یا نور یا نور فوق کل نور

 

 

 

تاریکی یعنی شروع یافتن نور !

و سکوت شروعی برای جستجوی صدا  !

 

 

 

چشم هاشو که باز کرد ، ترسید !

تاریک تاریک تاریک بود

و هیچ صدایی شنیده نمی شد

باز چشمهاشو بست

اما رویایی که می دید ، دیگه رفته بود

دوباره چشمهاشو باز کرد

سعی کرد ببینه

اما چیزی دیده نمی شد

باز ترسید

بیشتر از بار اول

یادش نمی اومد قبلا این تاریکی رو دیده یا نه

هر چی فکر می کرد تنها اون رویا یا خواب تو یادش بود

شاید بار اولی بود که داشت چشمهاشو باز می کرد

تاریکی اذیتش می کرد

حتما نوری وجود داشت

همونی که تو رویاها هم بود

ولی حالا کجا بود ؟!

دستاشو به اطراف تکون داد

انگار گیر کرده بودن

نمی تونست راحت بالا و پایین شون کنه

پاهاش هم گیر افتاده بودن !

ولی باید تلاش می کرد

این چی بود دور تنش ؟؟!!

یادش نمی اومد کی بوجود اومده !

(پیله دور بدنش رو)

شاید وقتی که غرق رویاش بود !

شاید وقتی که نور رو فراموش کرده بود !

یا شایدم وقتی که به تاریکی عادت می کرد !

ولی حالا دیگه اونو نمی خواست

آخه دیگه بیدار شده بود

این بار محکم تر سعی کرد دستاشو تکون بده و پیله رو پاره کنه

بیشتر تلاش کرد

بیشتر

می دونست می خواد چی ببینه

پس باز هم ادامه داد

.

.

.

دوباره نور همه جا رو پر کرد

باورکردنی نبود

تاریکی محض و نور فقط به اندازه یه پرده نازک با هم فاصله داشتند

ولی

تو اون تاریکی هیچی پیدا نبود

و

در این نور همه چی آشکار

..........

 

 

"یا نور" به قلب منتظر ببار