قرآنم باز مونده – به دنبال
آخرین کلمه ء این زندگی هستم – جمله ها ناتموم می مونند – باز باید خودم بگردم –
دوباره می خونم – السابقون السابقون اولئک المقربون – چشمهام می گرده دنبال معنی
اش – نمی تونم باور کنم– چشم هام رو میبندم و زمزمه میکنم – همون کلمات تازه ء
همیشه – یا رب یا رب ... یا مولای – این دونه های سیز می خوان که دوباره فریادهای
زیر لب را بشمارن – زانو می زنم – به خاک می افتم – چرا باور نمی کنم که آخر راهه
! – باز به یادم می آد – خوش به حالش – یعنی رسیده به خدا ؟!یعنی الان توی راهه ؟! جز این باشه باور نمی
کنم – اما من کجام ؟؟ هنوز همین جا – بین پله اول و دوم هنوز مردد و بالا و پایین
می رم – خدایا خدایا ! دستات کجان ؟ ... نفس ام تنگ می شه – چرا این اشک ها تموم
نمی شن ؟! صدا می آد – باید برگردم به لحظه ها – اشک ها رو تبدیل می کنم به لبخند -
.............. بله خوبمممم ، خوب ِ خوب !!!!!!!!!!!!!