انتظار خاموش


به نام الله

السلام "منتظرترین"

 

 

 

تمام سحرهای طاقت و امید صبح شدند و گذشتند و ظهر انتظار رسید

سوزناک و پر رنج و بی انتها

سوختیم و به انتظار گریستیم و دعای باران خواندیدم و ....

ناگهان در میان تازیانه های خورشید، طوفان شد

آسمان بارید

دانه های یخ  زخمهای بی رحمی آفتاب را سخت تر شکافت

امید خشکید

دلها سرد شدند

شب بی هنگام و در خفا رسید

زندگی !!!!! جز واژه ای غریب دیگر نبود

تاریک و مخوف و بی انتها

 

 

اما تاریکی را، نه دستانی به دعا امید پایان دارد، نه دلی به انتظار صبح !

پایانی هست برای این انتظار ؟؟؟؟

چگونه شبی دگر سحر شود؟؟؟؟

 

محبوب من !

قدری نزدیک تر بیا

آرامشی طلبم

 

 

منتظر

 

""خدای شنوای آسمونها ... ممنون که می شنوی و زود جواب می دی""