باور کن باور کن
باور کن که زندگی خواهد ماند
رود خواهد رفت جوشان و خروشان
ماه خواهد تابید رخشان و درخشان
خورشید نیز خواهد ماند
ولی
تو دیگر نیستی
حتی زیر خروارها خاک
تو
می روی
به سرانجام
با دستانی تهی
و دلی سوخته
وخواهی سوخت
در آنچه خود افروختی
و او
او نیز می رود
...
او خندید
خورشید مهربانانه نوازشش کرد
در گهواره گیتی تاب خورد و
آزادانه به هر کوی دوید
وکوله بارش با همه ستارگان نورانی پر خواهد بود
وباز خواهد خندید
شاید
به تو
وبه هر چه برای او بود
آنها نبود و او از آن
و تو باز خواهی سوخت
خواهی سوخت
خواهی سوخت
... |