مراقب باشیم چیزایی که دوست داریم را تو آینه آب نبینیم ؛ ممکن از دست بد یمش
روزی بلبلی برای خاطر گلی ، تمام شب خیره به او آواز خواند و نگاهش کرد ، ولی انگار گل اون را نمی دید ، اون گل هم تمام اون شب به بلبلی چشم دوخته بود که پشت به او، آواز می خواند ، و آرزو می کرد برگرده و ببینتش ، ولی ...
اون شب برای هر دوشون خیلی سخت گذشت ..
نزدیک صبح یکدفعه نسیمی نه چندان ملایم هر دو شون را به هم ریخت ، با آمدن نسیم بلبل دید که چهره گلش متلاطم شد و تکه تکه ...
آره ، او آنقدر غرق نگاه به گل بود که متوجه نشده بود چیزی که می بینه تصویر اون گل توی آبه ، آب ...
برگشت تا نزدیک گل بره و ...
اما اون آنجا نبود ،باد او را با خودش برده بود ، گلی که تمام شب آرزو می کرد بلبل برای اون بخونه ،
حالا دیگه دیر شده بود
گل نا امید بود وبلبل پشیمون
کاش گل ساکت نمی موند ، کاش بلبل ...
|