این که به تو نمی رسم حرف تازه ای نیست مسیر آمدن و رفتن تو را آنقدر آمدم و دست خالی برگشتم که کفشهایم از التماس نگاهم شرمنده شدند
این که نمی آیی و من بی قراراین لحظه های خسته ملول را انتظار میکشم تا شاید فردایی بیاید که تو بیایی چیز کمی نیست و تو هیچ گاه نمی بینی
این که هیچ کس نمیداند من در انتهای سکوت حنجره ام آوازهای تنهایی تو را به سوگ نشسته ام ودرد کمی نیست ...
و من امیدوار در انتظار آخرین معجزه ام و چه دیر فهمیدم که تو آن معجزه هستی .....؟