در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

سلامم می کنید ؟؟


یا الله

سلام مولا

 

 

می خوام یه چیزی رو یادتون بیارم ! آره یادتون بیارم ... آخه انگار یادتون رفته !!

یادتونه دستم رو گرفتید و گفتید بالا بیا ؟ .... دنبالتون اومدم ... همون ابتدا هم رهام کردین ! سرم رو پایین انداختم و با بویی که از شما بجا مونده بود با راهنمایی دلم جلو رفتم .... یعنی در واقع بالا رفتم .... عجب راهی رو برای یه بچه تازه راه افتاده انتخاب کرده بودید !!! قبل از اون روی زمین صاف اش هم با کمک راه رفته بودم و حالا این صخره که انتهاش انگار از همه عمر من هم خیلی خیلی بالاتر بود ... شما رو باور داشتم و بدون سوال راهی شده بودم .... بماند که چطور گذشت تک تک ثانیه های این سفر .... بماند که این زمین و اسمون به من چه کردن و چطور پوست شفاف کودکی ام سخت شد و سوخت .... بماند که نیومدید سراغی بگیرید .... بماند همه تنهایی ها و همه انتظارم .... بمانـــــــــــــــد

انقدر بچه بودم که فکر ِ هیج چیز رو نکردم و گفتم لابد شما همیشه هستید تا اگر ... کمک کنید .... حتی نگاه به عقب نکردم و فکر نکردم که این راه چطور باید برگشت !!! اصلا باید برگشت یا ....

 

حالا خیلی از اون روزا گذشته و همه زندگی من شده این سفر و همه تنهاییم شده انتظار شما .... اما انگار سفر تموم شده ! آره تموم شده ... من این بالام ... بالای همون صخره عجیب و دور افتاده .... اما انگار شما اینو نمی خواستید !!! منظور شما انگار این نبوده ! شما می خواستید من کجا برم ؟ چرا از اینجا سر درآوردم ؟ اینجا هیچ چیز نیست !!!!!!!!!!! هیـــــــــــــــــــــــچ !

حتی شما هم نیستید .... من از همیشه تنهاتر شدم ..... انگار اینجا از خدا هم دورتره ، آره ؟ همین طوره ؟ چرا؟

 

حالا چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟  صدام رو هیچ کس نمی شنوه

چیکار کــــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راه پایین امدن خیلی خیلی سخت تره .... آخه هم راه بده و هم دیگه انگیزه وشوقی نیست ... باقی عمرم رو باید براش بپردازم !! چرا بالی برای پریدن وجود نداره ؟ باید برگردم اما چطور؟

 

 

اگر دیر جوابم رو بدید تنها راهی که مونده رو باید ........ راهی جز سقوط از این بالا رو ندارم

 

عهد کردم که دیگه در خونتون رو نزم .... فقط می شینم پشت این در به انتظار .... اصلا متوجه می شید یکی هر روز این در رو می زد و حالا دیگه خبری ازش نیست ؟؟؟

 

 

 

هنوز منتظرم ولی شاید دیگه زیر این سایه جایی برام نباشه

خداحافظ تا وقتی که شما سلامم کنید