همیشه جلوی چشمهام هستید، می بینمتون ولی ا زپشت ...
یک نور خیره کننده ، یک کوه با عظمت ، یک باغ گل و همه خوبی ها ...
هر روز و هر لحظه می بینم ...
آرزوم تکیه به این کوه ، وارد شدن به اون نور ، چیدن یک گل تنها یک گل و لحظه ای حس کردن اون خوبی ها ست ،
از وقتی یادم میاد ، دارم مثل بچه ای که از دست مادرش رها شده ، دنبالتون می دوم و نمی رسم
قدم های آرام شما ،در مقابل ضعف پاهای من خیلی بلند هستند ، من هیچوقت به شما نمی رسم ، مگر شما لحظه ای بر گردید و دست من را هم بگیرید .
برای شما کار سختی نیست ولی برای کودکی که احساس می کنه دیگه داره حامی اش را از دست می ده و ممکنه گم بشه ، یه لطف خیلی بزرگه ...
چشم می دوزم به این نور بی نظیر ، شاید یه پرتو باریک اون روزی نگاهم را روشن کنه ...
من منتظرم