در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

معجزه

 

این که به تو نمی رسم حرف تازه ای نیست مسیر آمدن و رفتن تو را آنقدر آمدم و دست خالی برگشتم که کفشهایم از التماس نگاهم شرمنده شدند

این که نمی آیی و من بی قراراین لحظه های خسته ملول را انتظار میکشم تا شاید فردایی بیاید که تو بیایی چیز کمی نیست و تو هیچ گاه نمی بینی

این که هیچ کس نمیداند من در انتهای سکوت حنجره ام آوازهای تنهایی تو را به سوگ نشسته ام ودرد کمی نیست ...

 

و من امیدوار در انتظار آخرین معجزه ام و چه دیر فهمیدم که تو آن معجزه هستی .....؟

 

                                                                 من منتظرم