در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

بازی

 

 یکی بگه من تو این دنیا چی کار می کنم

 قرار نبود من را هم وارد این بازی کنند

 

من این بازی را دوست ندارم حداقل این جاشو دوست ندارم

 

انگار راهی برای برگشتن نیست

در خروجی، در انتهای راهه

میگن هیچ کاری نمی شه کرد، باید جلو رفت

 

ولی من یه میانبر پیدامی کنم

تا اینجا هم از خیلی مسیرا پریدم و پا توش نگذاشتم

 

کاش می شد انصراف بدم

شایدم نه

بازی می کنم

حالا که خواه نا خواه باید تو این بازی باشم این کارو می کنم

ولی نه مثل همه

باید طوری بازی کنم که تو همین دور بازی را ببرم

تا مجبور نباشم یه دور دیگه، تو چنین جایی یا حتی بدتر با بازنده ها بازی کنم

 

من این بازی را می برم