در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

با ز می جویمت

پرسیدم چگونه بیابم
نگاهی که هرگز ندیده ام و صدایی که هرگز نشنیده ام
گرچه
هرشب و هر ورز
هر لحظه
به یاد اویم و طالبش

با جواب او در آن، یافتم آنکه تمام عمر به انتظارش بودم
""
اگر او را نمی شناختی
اگر او به تو نزدیک نبود
اگر دوستت نداشت
اگر او را تاکنون ندیده بودی
مطمئن باش حتی آنی نمی توانستی به یاد او باشی و طلبش کنی
""
دوستت دارم
تو را که همواره
با من، نزدیک من، در فکر و دل و دیده من
و در تمام لحظه های شادی و دلتنگیم بودی و هستی

با ز می جویمت
اما اکنون در خودم