در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

در پناه تو

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

شاید بتوان بزرگ شد

 

الله

 

 

وقتی که دوری در پی قاصدی برای ...

وقتی که نزدیک به دنبال راهی برای ...

 

وقتی برای همیشه هست،‌ به دنبال دستی برای ...

وقتی نیست تا همیشه، در پی مرگی برای ...

 

اما گاهی نیست ولی هست

نه دور نه نزدیک ...

 

 

گاهی می توان منتظر بود

 

می توان عاشقی را تمرین کرد

می توان نهالی را تا رسیدن به اوج پروراند

می توان تا آمدنش بزرگ شد

بزرگ تر از پدر

بزرگ تر از مادر

بزرگ تر از بید مجنون پیر باغچه

 

شاید بتوان به ابرها رسید و کنارشان زد

آخرین نشانی اش را پشت ابرهای سیاه ظلمت داده اند

 

منتظر ، منتظر می ماند

شاید بتوان بزرگ شد