الله
زمبن که دوتکه شد، بخشی از ان با سرعت در فضا پرتاب شد و من با همان تکه شتابان همراه شدم !
پرهیجان و مضطرب و بی قرار و ...
و همه در تکه دیگر با "آرامش" فقط به دور شدنم نگاه کردند
شاید هم در دل خندیدند و دیوانه نامیدندم، شاید!
و امروز من در ستاره ای جا گرفته ام ؛ سوزان و پرهیاهو و بی قرار ...
قرار ِ من زودتر بیا !