-
دنیا برو او می خواد بیاد
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 11:45
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی دیگه اجازه داشتنت رو ندارم حتی ته ته دلم اخه قراره کسی بیاد اره کسی کسی که گفته اگه تو باشی اگه حتی اون ته ته ها یادگاری مونده باشی نمی اد باید بیرون بری و این غمگینم می کنه دیگه حق غمگین بودن رو هم ندارم حق ندارم چون اونی که می اد دوست نداره ناراحت باشم یعنی اگر هم دلتنگ باشم یا...
-
ظهورت مبارک
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 15:32
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی به تماشا آمدم در انتهای جاده بی انتهای بی تو بودن ها تک چراغ روشنم خاموش شد دروادی بارانی تنهایی بی یار بودن ها من دلم تاریک بود و نور دور می شد ز بودن ها و چه زیبا آمد و بی نور شد روشن، تمام هستی غمگین نهال تازه بودن ها ظهورت مبارک *** یکی نفس نفس زنان بالا می ره یکی مهربون نگاه می...
-
مولای
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 01:41
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی وقتی هستم نیست وقتی نیستم هست و منم که هیچ نیستم ! من کجایم که او را شایسته بودن نیست و او کجاست که مرا بدان راهی نیست دلتنگم مولا نه یارای رفتن است و نه اسودگی برای ماندن ... دل زبانه می کشد و می سوزد و خاکستر می شود و شادان با باد همراه می شود به امید راهی به کویت اما اما تو در...
-
هیچ
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 01:24
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی سردتر از اونی ام که بتونی یک لحظه تحمل کنی یک انجماد کامل که نه روح می تونه زنده بمونه نه جسم اینجاست که می شه زیبایی مرگ رو دید وقتی بین هستی و نیستی هیچی نیستی کاش مرده بودم کاش هیچ وقت زنده نبودم قلبم رو می خوام حق نداشت یخ بزنه کاش کاش کاش کاش حق نداشت ... خسته شدم ... تنهام بزار...
-
جایی میان بیخودی و کشف ...
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 17:13
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی باید کتاب رابست باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد گل را نگاه کرد ابهام را شنید باید دوید تا ته بودن باید به بوی خاک فنا رفت باید به ملتقای درخت و خدا رسید باید نشست نزدیک انبساط جایی میان بیخودی و کشف (سهراب) ... ممنون از ریحان عزیز کتاب رو بستم اما دیگه نفسی نمونده بود اخه همه اون...
-
بخند بخند بخند
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 14:40
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) وقتی می گه بخند چرا نمی خندی ؟؟؟؟ وقتی می گه اومد چرا باور نمی کنی ؟؟؟؟ بخند بخند بخند اومد اومد اومد وقتش شده وقت خندیدنت وقتشه وقت باز شدنت وقتشه وقت دیدن وقتشه وقت شنیدن وقتش شده وقت خندینت خدایاااااااااااااااااااااااا بخندددددددددددددددددد آقا جوننننننننننننننننننننن...
-
فقط منتظر هدیه شما هستم !
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 17:33
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی یکی بود یکی نبود یکی اومد یکی رفت یکی خندید یکی نالید آخه یکی بود یکی نبود . یکی چشم باز کرد یکی چشم بست یکی نگاه کرد یکی پشت کرد یکی عاشق شد یکی قهر کرد باز یکی بود یکی نبود . یکی بیدار شد یکی خوابید یکی اولین نفس رو کشید یکی اخرین یکی اومد یکی رفت . یکی رقصید یکی لرزید یکی تب کرد...
-
کفن من
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 17:32
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) *** یاد مرگ *** کفن تن می کنم لحظه رفتن نزدیکه دراز می کشم روی زمینی که می خواد برای همیشه روش راه برم روبروم اسمونه جای ماه و ستاره هایی که همه عمر بهم فخر فروختن به خاطر بالاتر بودن کفن ام سفیده پاک پاک پاک برخلاف همه تنم و روحم و ... اینو تنم کردم تا فرشته هایی که میان برای...
-
نزدیکِ نزدیک
جمعه 5 بهمنماه سال 1386 19:35
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی لحظه های موندن کوتاه شدن ثانیه های حضور مثل دایره های اخر یک تلاطم باشکوه هستند که دارن محو می شن آخرین سنگی که تو این گودال آب افتاد خواست بگه این سکون داره فاسدت می کنه با پایین رفتن اون سنگ ، بالا اومدم باز نفهمیدم رفتم پایین یکی دستم رو گرفت اورد بالا دیگه پایین نرفتم باز همه جا...
-
باشد که به او بپیوندیم ...
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 18:57
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی شب از نیمه گذشته بود درست مثل همیشه لحظه سکوت خانه و اوج شلوغی ذهن من رفتم و تو سرما اسمون رو نگاه کردم دنبال راهی برای دیدن خورشید توی شب بودم اسمان قرمز و بی تاب بود مثل اهن گداخته می موند که چون تو اب یخ انداخته اندش مجبوره سرد بشه اما دوست داره قرمزی اش روحفظ کنه اما دل من نه...
-
یاد مرگ 2
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 14:00
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی *** یاد مرگ *** مرگ از زندگی پرسید؛ چرا تو در نظرها شیرینی و من تلخ می نمایم؟ زندگی گفت : به خاطر دروغهای من و حقیقت تو حقیقت مرگ ... یک هفته گذشته و من هنوز زنده ام ... ولی شاید فردا دیگه نباشم ... فردا ممکنه دیگه این دفترچه دوست داشتنی ام بسته بشه ... یا نه باز ولی من دیگه نیستم...
-
من اونو دیدم !!!!
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 16:49
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) .... رفتم بالای کوه تا تو رو از اونجا نگاه کنم فکر می کردم به کوه نزدیکتری اما بال و پری ساختم اومدم بالاتر تا بهتر ببینمت فکر می کردم به آسمون نزدیکتری اما آفتاب که تابید سوختم و سوختم تا بالا برم روی ابرها فکر می کردم به ابرها نزدیکتری اما غروب که شد سرخ شدم کبود شدم غروب شدم...
-
عصر عاشوراست ...
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 14:15
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) همه جا سکوت انگار ذره ذره این دنیا دارن از شرم خفه می شن همه جا سکوت کسی باور نمی کنه خورشید چطور سوخت و سوخت و ... همه جا سکوت یعنی واقعا اون ادمها فهمیدن چی کار کردن ؟؟؟؟ همه جا سکوت ولی غوغا و هیاهو از در و دیوار ... آسمون و زمین ... حتی از بغض بچه های توی گهواره هم به گوش می...
-
فقط تو
جمعه 28 دیماه سال 1386 12:12
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) من تو او نه تو من او نه او تو من نه تو من بدون او اره این جوری بهتره هر چند باز هم خوب نیست تو تو تو تو فقط تو کاش کاش کاش فقط تو باشی هر چند الان هم فقط تو هستی و من خیال می کنم که وجود دارم کی می فهمم که منی وجود نداشته هنوز یقین و شهودی نیست این ذهن فاسد شده چه می فهمه بودن و...
-
دلم گرفت
جمعه 28 دیماه سال 1386 01:21
الله السلام علیک یا اباصالح المهدی ... دلم گرفت غصه ام شد تنها شدم اشک اومد باز دلم گرفت غمگین شدم تنها شدم اشک اومد دلم گرفت صداتون کردم تنها شدم اشک اومد دلم گرفت صداتون نیومد باز تنها شدم اشک اومد دلم گرفت باز صدا کردم تنها نبودم ولی باز اشک اومد دلم گرفت خواستم نگاتون کنم باز تنها شدم اما دیگه اشک نیومد دلم گرفت...
-
السلام علیک یا زینب بنت الزهرا (س)
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 22:30
الله السلام علیک یا زینب بنت الزهرا (س) ................................................ دلم گریه می خواد ولی نمی شه ... می ترسم نتونم جوابگوی دلیل گریه ها باشم ... تو دلم گریه می کنم برای کسی که نمی تونم خوبی و صبرش رو بفهمم زیبایی که او دید رو تصور می کنم حتی این ذهن ناقص من هم تاب این تصویر رو نداره حتی زیباییش رو...
-
من دلم می خواهد ...
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 00:31
الله من دلم می خواهد چشم من باز شود بر رخ تو و خیالم پر شود از عطرت من دلم می خواهد چشم من باز شود بر رخ تو و زبانم گوید هر نفس نامت را من دلم می خواهد چشم من باز شود بر رخ تو و صدایت شنوم هر لحظه من دلم می خواهد چشم من باز شود بر رخ تو و دلم شسته شود با اشکی که چشمان نگارم دیده است من دلم می خواهد چشم من باز شود بر...
-
می خوام قبل از مردن جسمم خودم بمیرم 1
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 19:40
الله دوشنبه ها یاد مرگ می خوام مردنم رو مجسم کنم می خوام بدونم چرا مرگ سخته ؟ مرگ ... یعنی چه؟؟؟ با احتمال بالایی ممکنه من فردا بمیرم خوب چه اتفاقی می افته !! اول نوع مرگم به نظرم می اد ممکنه یه تصادف باشه که شایع تره یا ممکنه به خاطر بیماری باشه که اصلا ازش خبر نداشتم اصلا ممکنه یه لحظه وقتی تو خواب هستم لحظه مرگم...
-
یا سیدالشهـــــــــــــــــدا
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 14:16
الله دل خون تر از باد و طوفان غمگین تر از باد و باران مانده به راه برادر تنها ترین چشم گریان من زینبم، زینبم من من زینیم، زینبم من از غصه جان بر لبم من از غصه جان بر لبم من آهش که در سینه مانده جانش که بر لب رسیده نقش دلش شد عزای یک بانوی قد خمیده رفتی ندیدی که زینب در کوچه ها دربه در شد در موج نامحرم آن روز با قاتلت...
-
آیا یاوری نیست برای حفظ دین خدا !!!
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 15:30
الله دلم لرزید صدام تو گلو خفه شد دستام بی حرکت اشک تو چشمهام یخ زد وای خدایا کی بود که براش اشک می ریختم تا حالا یه اسم بود ولی حالا . . . جرات گریه ندارم طاقت فریاد زدن ندارم . خدایا خدایا خدایا یه بارون دیگه می خوام برای پاک شدن من کجام ؟؟ تو خیمه های سوخته !!! یا آماده ریختن سرخ ترین خون ... !!! این دستها به سمت...
-
دلم تو را می خواهد
جمعه 21 دیماه سال 1386 13:33
الله دل خوشم به بهانه ها برای گریستن اما کنون بهانه ها نیز یخ می زنند در ظهور غم بار ثانیه های انتظارم تنها بهانه ام، مزه گس و کهنگی می دهد و اشکم حاضر به فدا شدن برای او نیست دلم بهانه می خواهد برای نخندیدن اجازه از چشمهایی که مرا می نگرند لبخندم را شادی ام را و نمی توان منتظرشان گذاشت دلم دلی می خواهد برای همراهی...
-
آبرویی برای روزهای اشک بده
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 19:15
-
من منتظرم
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 23:47
الله ............................................. من منتظرم . کی می شه این من از کنار انتظار برداشته بشه ؟؟؟ کی می شه در دریای شما غرق شم و منی باقی نمونه ؟؟؟ کی می شه شما رو پیدا کنم ؟؟؟ کی کجا .
-
بی قراری
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 01:21
الله عنوان تحقیق : آنچه که بدان مبتلا هستید را شرح دهید به نام خدا فصل اول : بی قراری معنای این واژه آنقدر عجیب و غریب است که تا کنون کسی تعریفی برایش ارائه نکرده است. توصیف من : معنا ندارد . باید آن را حس کرد و نرم افزاری هم برای تبدیل حس به واژه نیافتم. پس نتیجه گیری : بی قرار شو تا بفهمی که بی قراری چه معنایی دارد....
-
شور و هیجان غفلت
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 12:57
الله شبنم بی قرار پرواز به سوی نور را بنگر ... گل با طراوت هزار ناز را در عطش بوسه ای گذاشت و رفت ... تا به نا کجای آسمان پر ز اشک فراق از گل هجران زده بپیوندد ... و در نگاه خسته از انعکاس روشنایی سوختن ذره های مهر در فنا ذوب گردد ... تا نه گل به بوسه عاشقانه اش رسد و نه او به درخشش پایدار ابدی ... و هر دو همه تا فنای...
-
غرق شو اما زنده بمان ...
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 23:33
الله مدتی بود در آبی که فکر می کردم اندازه یه استخره دست و پا می زدم خسته شدم بس که اب خوردم و زیر این اب ساعتها احساس خفگی و رسیدن به اخر دنیا رو دیدن و ... ولی حالا یعنی یه چند وقتی است که وقتی با زحمت سر از زیر این اب بیرون می ارم سعی می کنم دور و برم رو ببینم شاید به امید نجات یا رسیدن به لبه استخر و تمام شدن این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 00:55
الله دلم یه دنیا اشک می خواد خدایا به داد برس آقا جون پس کجاییییییییید !!!!!!!
-
فرصت تمام شد
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 21:30
الله دیگه فرصتی برای زندگی نیست دیگه هیچ لحظه ای مال تو نیست که توش نفس بکشی دیگه هیچ زمانی برای ادامه وجود نداره دیگه تو نیستی بمیر در این مرداب سرد و ... دیگه حتی فرصت دروغ هم باقی نمونده وگرنه چشمام را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خونه من تو او کسی د... دیگه حتی برای مردن هم زمان نداری پس بمون و...
-
شبهای بلند و یخ زده زمستانی
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 12:25
الله در لابلای هیاهوی کوچ پرندگان چشمهای منتظر تنها در پی یافتن پرنده بال و پر شکسته ای است که چون او به انتظار بهار زودرس، در همین ییلاق سرد و برفی مانده است به دنبال همدمی برای شبهای بلند و یخ زده زمستانی که گویا خیال بهار را نیز در سر ندارد ولی امیدوار به آمدن صبح امید ... گرمای نگاهی مهربان ... و دستانی توانا که...
-
شاید بتوان بزرگ شد
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 18:50
الله وقتی که دوری در پی قاصدی برای ... وقتی که نزدیک به دنبال راهی برای ... وقتی برای همیشه هست، به دنبال دستی برای ... وقتی نیست تا همیشه، در پی مرگی برای ... اما گاهی نیست ولی هست نه دور نه نزدیک ... گاهی می توان منتظر بود می توان عاشقی را تمرین کرد می توان نهالی را تا رسیدن به اوج پروراند می توان تا آمدنش بزرگ شد...